part24....جیمین
#part24....جیمین
+واقعا چه خوب حله چیکارکنم رستا:من فکرهمه جاشوکردم کلی برنامه براش دارم فقط ازت میخوام که کمکمون کنی با بقیم بایدهماهنگ کنیم+اوکی اونش بامن خب باید چی بگم بهشون که چیکارکنن افرارستا:کوشتوبیار......دوروزبعد .....کوک
امروزروزن تولدمه ولی انگارهیشکی یادش نیس شایدم هس دارن نقشه بازی میکنن برم ببینم چخبره بلندشدم اول رفتم اتاق نامجون درزدمورفتم تو+سلام هیونگ من چطوری نامجون:عااکوکی تویی هیچی خوبم ت چطوری کوکی:منم موبم میگم میدونی امروز چه روزیه نامجون:ن چه...عااا اره یادم امد مرسی که یادم انداختی کوکی واای داشت یادم میرفتا خیلی خوشحال شدم خوبع یادشون نرفته+اره دیگه خب میخوای چیکارکنی هاانامجون:هیچی دیگه بایدبرم بخیه هاموبازکنم دیگه میخوام چیکارکنم انگاریکی یه سطل اب ریخت روسرم+عااا اره من چقد خنگم پس زود اماده شوبرو میخوای که من برسونمت نامجون:ن باباباجیهوپ میریم +اها خوبه پس من رفتم وازاتاق امدم بیرون داشتم میومدم پایین که تهو دیدم داشت بایونتان میرفت پایین دویدم جلوش+سلام تهیونگ شیی ته:عاا سلام جونگ کوک خوبی+اره جایی میری ته:ارهه چندوقته دارم برای یونتان وقت دامپزشک میگیرم یه چکاپش بکنن ببینن مریضی نداره تازه امروز نوبتم شده باید برم+هاااخوبع کی میای ته:نمیدونم چون بعدشم میخوام ببرمش پارک چون خیلی وقته نبردمش شاید دیر بیام چطور+هیچی همینجوری پرسیدم ته:میخوای باهام بیای+ن بابا تو بروخش بگذره ته:اوک پس بای هعیی بخشکی شانس رفتم پایین که دیدم دخترادارن صبحونه میخورن شاید اینایادشون باشه ناسلامتی ارمین+سلااام دخترا همه:سلام جونگ کوک شیی صبح بخیر+مرسیی چیکارمیکنین رستا:هیچی صبحونه میخوریم+چه خوب بعدش میخواین چیکارکنین مانیا:میخوایم زودبریم سره کارامون ریس منکه گفته بایداضافه کارامروز وایسم کافه شلوغه رستا:منم همینطور رویا:منم رونیا:منکه هنوزمیرم دنبال کارمیگردم افرا:من فکرنمیکنم زیاد دیر بیام+اهااهمتون انگارامروز سرتون شلوغه رستا:اره چرامگه امروز کاری داری+ن بابا کارچی همینجوری گفتم رستا:اهاخب بچهها بدویین دیرمون میشه هاوهمشون بدوازخونه زدن بیرون هعیی اینام شدن فن رفتم دم اتاق شوگادرزدم شوگا:بله رفتم تو دیدم سرش توچندتابرگس +سلام هیونگ شوگا:سلام بله +ااا میخواستم ببینم چیکارمیکنی شوگا:دارم روی لیریک جدیدمون کارمیکنم تا یه ساعت دیگم باید برم کمپانی چطور کارم داری +ن پس توام سرت شلوغه باشه برو به کارت برس ازاتاق امدم بیرونو ناامیدروی کاناپه نشستمو تلویزیونو روشن کردمویه فیلم زدم ولی فکرم همش درگیر بود چراهمشون تولدمویادشون رفته اخه که یه چیزیوروی شونم احساس کردم برگشتم دیدم دست جیمینه
+واقعا چه خوب حله چیکارکنم رستا:من فکرهمه جاشوکردم کلی برنامه براش دارم فقط ازت میخوام که کمکمون کنی با بقیم بایدهماهنگ کنیم+اوکی اونش بامن خب باید چی بگم بهشون که چیکارکنن افرارستا:کوشتوبیار......دوروزبعد .....کوک
امروزروزن تولدمه ولی انگارهیشکی یادش نیس شایدم هس دارن نقشه بازی میکنن برم ببینم چخبره بلندشدم اول رفتم اتاق نامجون درزدمورفتم تو+سلام هیونگ من چطوری نامجون:عااکوکی تویی هیچی خوبم ت چطوری کوکی:منم موبم میگم میدونی امروز چه روزیه نامجون:ن چه...عااا اره یادم امد مرسی که یادم انداختی کوکی واای داشت یادم میرفتا خیلی خوشحال شدم خوبع یادشون نرفته+اره دیگه خب میخوای چیکارکنی هاانامجون:هیچی دیگه بایدبرم بخیه هاموبازکنم دیگه میخوام چیکارکنم انگاریکی یه سطل اب ریخت روسرم+عااا اره من چقد خنگم پس زود اماده شوبرو میخوای که من برسونمت نامجون:ن باباباجیهوپ میریم +اها خوبه پس من رفتم وازاتاق امدم بیرون داشتم میومدم پایین که تهو دیدم داشت بایونتان میرفت پایین دویدم جلوش+سلام تهیونگ شیی ته:عاا سلام جونگ کوک خوبی+اره جایی میری ته:ارهه چندوقته دارم برای یونتان وقت دامپزشک میگیرم یه چکاپش بکنن ببینن مریضی نداره تازه امروز نوبتم شده باید برم+هاااخوبع کی میای ته:نمیدونم چون بعدشم میخوام ببرمش پارک چون خیلی وقته نبردمش شاید دیر بیام چطور+هیچی همینجوری پرسیدم ته:میخوای باهام بیای+ن بابا تو بروخش بگذره ته:اوک پس بای هعیی بخشکی شانس رفتم پایین که دیدم دخترادارن صبحونه میخورن شاید اینایادشون باشه ناسلامتی ارمین+سلااام دخترا همه:سلام جونگ کوک شیی صبح بخیر+مرسیی چیکارمیکنین رستا:هیچی صبحونه میخوریم+چه خوب بعدش میخواین چیکارکنین مانیا:میخوایم زودبریم سره کارامون ریس منکه گفته بایداضافه کارامروز وایسم کافه شلوغه رستا:منم همینطور رویا:منم رونیا:منکه هنوزمیرم دنبال کارمیگردم افرا:من فکرنمیکنم زیاد دیر بیام+اهااهمتون انگارامروز سرتون شلوغه رستا:اره چرامگه امروز کاری داری+ن بابا کارچی همینجوری گفتم رستا:اهاخب بچهها بدویین دیرمون میشه هاوهمشون بدوازخونه زدن بیرون هعیی اینام شدن فن رفتم دم اتاق شوگادرزدم شوگا:بله رفتم تو دیدم سرش توچندتابرگس +سلام هیونگ شوگا:سلام بله +ااا میخواستم ببینم چیکارمیکنی شوگا:دارم روی لیریک جدیدمون کارمیکنم تا یه ساعت دیگم باید برم کمپانی چطور کارم داری +ن پس توام سرت شلوغه باشه برو به کارت برس ازاتاق امدم بیرونو ناامیدروی کاناپه نشستمو تلویزیونو روشن کردمویه فیلم زدم ولی فکرم همش درگیر بود چراهمشون تولدمویادشون رفته اخه که یه چیزیوروی شونم احساس کردم برگشتم دیدم دست جیمینه
۷.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.