پارت هفتم خلافکار من:
پارت هفتم خلافکار من:
ویو ات : داشتیم حرف می زدیم
که صدای آژیر پلیس اومد
+ وای نه
باید بری
- کجا برم؟
+ تا وقتی من نخوام کاری نمیتونن بکنن
برو توی زیر پله
بدو
پلیس ها اومدن تو
+ آروم باشین ، اون رفت
پلیس : کارگاه ترسیدی ؟
توی خونه است؟
به ما بگو
+ آقای پلیس نیست
نگران نباشین
من یه چیزایی فهمیدم
واسه پلیس همه رو توضیح دادم
و مدارک هم نشون دادم
و اونا هم فهمیدن و منم نامجون رو بهشون نشون دادم
پلیس : باشه کارگاه پس ما میریم
هی آقا مواظب باش ، خطایی ازت سر بزنه ، باید بری زندان
- چشم
و بله اینجوری شد که پلیس فهمید همه چی رو
و دست از سر نامجون برداشت
- آت
+ بله؟
- بعد از من ، با کسی دوست شدی ؟
+ نه ، منتظر تو بودم
ولی نمیدونستم چه شکلی شدی
- تو فرقی نکردی ، قابل تشخیص بودی
حالا که همو پیدا کردیم
میتونیم...........
+ ولی الان ما خیلی عوض شدیم.اونموقع بچه بودیم
اگر میخوای دوست شیم بای. همو بشناسیم
- ولی اگه دوباره از دستت بدم چی؟
+ نمیدی ، یعنی این اتفاق نمیفته
پس بیا آشنا شیم
از اون روز ، با هم بیرون میرفتیم
با هم دوست شدیم
همدیگرو شناختیم
و دو ماه بعد وقتی توی کافه بودیم
- راستی آت این نوشیدنی جدیده ، میخوای بخوری ؟
+ آره ، ولی قبلش من تصمیمم رو گرفتم
میای ازدواج کنیم ؟؟
- چی؟
مگه تو مرحله آشنایی نبودیم ؟
+ تموم شد من چیزایی که میخواستم رو فهمیدم
بالاخره من کارگاهم
- باشه
ولی......
+ چی شده؟
- من هنوز نشناختمت
منم باید بشناسمت
+ چی؟!
- ولی میدونی من خیلی وقته قلبم رو بهت دادم
حتی اگر تغییر کرده باشی
و اینجوری شد که ما با هم ازدواج کردیم
ولی همه چیز جوری که میخواستیم پیش نرفت
اوضاع زندگیم خیلی بد شد و همون ماه های اول یه سری اتفاقات افتاد
که دلیلی نداشتن
و دوتامون داشتیم زیر مشکلات له میشدیم
ویو ات : داشتیم حرف می زدیم
که صدای آژیر پلیس اومد
+ وای نه
باید بری
- کجا برم؟
+ تا وقتی من نخوام کاری نمیتونن بکنن
برو توی زیر پله
بدو
پلیس ها اومدن تو
+ آروم باشین ، اون رفت
پلیس : کارگاه ترسیدی ؟
توی خونه است؟
به ما بگو
+ آقای پلیس نیست
نگران نباشین
من یه چیزایی فهمیدم
واسه پلیس همه رو توضیح دادم
و مدارک هم نشون دادم
و اونا هم فهمیدن و منم نامجون رو بهشون نشون دادم
پلیس : باشه کارگاه پس ما میریم
هی آقا مواظب باش ، خطایی ازت سر بزنه ، باید بری زندان
- چشم
و بله اینجوری شد که پلیس فهمید همه چی رو
و دست از سر نامجون برداشت
- آت
+ بله؟
- بعد از من ، با کسی دوست شدی ؟
+ نه ، منتظر تو بودم
ولی نمیدونستم چه شکلی شدی
- تو فرقی نکردی ، قابل تشخیص بودی
حالا که همو پیدا کردیم
میتونیم...........
+ ولی الان ما خیلی عوض شدیم.اونموقع بچه بودیم
اگر میخوای دوست شیم بای. همو بشناسیم
- ولی اگه دوباره از دستت بدم چی؟
+ نمیدی ، یعنی این اتفاق نمیفته
پس بیا آشنا شیم
از اون روز ، با هم بیرون میرفتیم
با هم دوست شدیم
همدیگرو شناختیم
و دو ماه بعد وقتی توی کافه بودیم
- راستی آت این نوشیدنی جدیده ، میخوای بخوری ؟
+ آره ، ولی قبلش من تصمیمم رو گرفتم
میای ازدواج کنیم ؟؟
- چی؟
مگه تو مرحله آشنایی نبودیم ؟
+ تموم شد من چیزایی که میخواستم رو فهمیدم
بالاخره من کارگاهم
- باشه
ولی......
+ چی شده؟
- من هنوز نشناختمت
منم باید بشناسمت
+ چی؟!
- ولی میدونی من خیلی وقته قلبم رو بهت دادم
حتی اگر تغییر کرده باشی
و اینجوری شد که ما با هم ازدواج کردیم
ولی همه چیز جوری که میخواستیم پیش نرفت
اوضاع زندگیم خیلی بد شد و همون ماه های اول یه سری اتفاقات افتاد
که دلیلی نداشتن
و دوتامون داشتیم زیر مشکلات له میشدیم
۴.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.