رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part14
........ کای رو
آقای روور سیو
کرده.
یهو همه گفتن اووو
☆من رو دردسر
ساز عزیز و لی
رو قهرمان عزیز و
سهون رو آقای
منحرف سیو
کرده.
و همه گفتن
اووو.
دی او رو سنجاب
عزیز و چن رو
آقای میو و شیومین
رو جذاب من سیو
کرده. و همه گفت
اووو.
☆هی ببینم چرا
اسم شیومین با همه
فرق داره؟
- همه اسم ها با
هم فرق داره:/
☆نه منظورم اینه
که اول هر اسمی
یا اولش آقا اضافه
کردی یا آخرش عزیز.
اما این آخرش من داره.
- خب چون با
شیومین صمیمی ترم.
☆اما.... فکر نکنم ها:/
ـ چرا. فکر بکن:/
☆خب باشه. اگه
با شیومین صمیمی هستی
باید راز هات رو
بدونه.
☆شیومین.
+هوم؟
☆یکی از راز هاش
رو بگو.
+چی؟
☆انگار تو این حال
و هوا نیستی.یکی
از راز هاش رو بگو.
یه جوری به شیومین
فهموندم که یه چیزی
از خودش دربیاره؛(
+امممم........ خب......
☆خب چی؟
+خب اینکه به دنیا
اومدن سول یی باعث
شده بوده که مامان باباش
از هم طلاق نگیرن.
آره. راست میگفت.
مامان و بابای من قرار
بود طلاق بگیرن.
اما با به دنیا اومدن من
اونا از طلاق صرف نظر کردن:)
بطری رو چرخونیدیم.
یو جین با سهون افتاد.
یو جین باید میپرسید و
سهون باید جواب میداد.
(علامت یو جین♕)
♕خب بگو جرعت یا حقیقت؟
€اممم.... حقیقت.
♕تو قسمت سرچ گوشیت
چی سرچ کردی؟
€اممم.خب. چگونه ببوسیم؟
چگونه یک رابطه خوشایند
داشته باشیم. چگونه نظر
دختران را جلب کنیم. چگونه
به کسی ابراز علاقه کنیم.
چگونه کسی را به خودمان
علاقه مند کنیم؟
ـ چی؟ این آخری چی برای
بود.
€هیچی. این برای
یکی از دوستام بود.
ـ خب ببین به همون یکی
از دوستات بگو لازم نیست
کسی رو عاشق خودش
کنه. فقط به دختره ابراز
علاقه کنه بعد کم کم دختره
اگه دوست پسر نداشته
باشه عاشق پسره میشه. بهش
بگو بیشتر با دختره وقت
بگذرونه تا دختره هم بهش
علاقه مند شه.
€اوم. مرسی از توصیه ها
تون خانم دکتر.:)
ـ خواهش میکنم. میشه
۲هزار وون:|
€خب من که نخواستم
مشاوره بدی خودت دادی:/
- امممم...... باش:)
جا به جا شدیم تا دوباره
مثل هم نیفته. بطری رو
چرخوندیم. من و شیومین
افتاد.
+بگو جرعت یا حقیقت؟
ـ حقیقت
+دوستم داری.
ـ چی؟
آرومو زیر لب بهش
گفتم:
- مگه دیوونه شدی؟
این داستان ادامه دارد.............. 🌹
part14
........ کای رو
آقای روور سیو
کرده.
یهو همه گفتن اووو
☆من رو دردسر
ساز عزیز و لی
رو قهرمان عزیز و
سهون رو آقای
منحرف سیو
کرده.
و همه گفتن
اووو.
دی او رو سنجاب
عزیز و چن رو
آقای میو و شیومین
رو جذاب من سیو
کرده. و همه گفت
اووو.
☆هی ببینم چرا
اسم شیومین با همه
فرق داره؟
- همه اسم ها با
هم فرق داره:/
☆نه منظورم اینه
که اول هر اسمی
یا اولش آقا اضافه
کردی یا آخرش عزیز.
اما این آخرش من داره.
- خب چون با
شیومین صمیمی ترم.
☆اما.... فکر نکنم ها:/
ـ چرا. فکر بکن:/
☆خب باشه. اگه
با شیومین صمیمی هستی
باید راز هات رو
بدونه.
☆شیومین.
+هوم؟
☆یکی از راز هاش
رو بگو.
+چی؟
☆انگار تو این حال
و هوا نیستی.یکی
از راز هاش رو بگو.
یه جوری به شیومین
فهموندم که یه چیزی
از خودش دربیاره؛(
+امممم........ خب......
☆خب چی؟
+خب اینکه به دنیا
اومدن سول یی باعث
شده بوده که مامان باباش
از هم طلاق نگیرن.
آره. راست میگفت.
مامان و بابای من قرار
بود طلاق بگیرن.
اما با به دنیا اومدن من
اونا از طلاق صرف نظر کردن:)
بطری رو چرخونیدیم.
یو جین با سهون افتاد.
یو جین باید میپرسید و
سهون باید جواب میداد.
(علامت یو جین♕)
♕خب بگو جرعت یا حقیقت؟
€اممم.... حقیقت.
♕تو قسمت سرچ گوشیت
چی سرچ کردی؟
€اممم.خب. چگونه ببوسیم؟
چگونه یک رابطه خوشایند
داشته باشیم. چگونه نظر
دختران را جلب کنیم. چگونه
به کسی ابراز علاقه کنیم.
چگونه کسی را به خودمان
علاقه مند کنیم؟
ـ چی؟ این آخری چی برای
بود.
€هیچی. این برای
یکی از دوستام بود.
ـ خب ببین به همون یکی
از دوستات بگو لازم نیست
کسی رو عاشق خودش
کنه. فقط به دختره ابراز
علاقه کنه بعد کم کم دختره
اگه دوست پسر نداشته
باشه عاشق پسره میشه. بهش
بگو بیشتر با دختره وقت
بگذرونه تا دختره هم بهش
علاقه مند شه.
€اوم. مرسی از توصیه ها
تون خانم دکتر.:)
ـ خواهش میکنم. میشه
۲هزار وون:|
€خب من که نخواستم
مشاوره بدی خودت دادی:/
- امممم...... باش:)
جا به جا شدیم تا دوباره
مثل هم نیفته. بطری رو
چرخوندیم. من و شیومین
افتاد.
+بگو جرعت یا حقیقت؟
ـ حقیقت
+دوستم داری.
ـ چی؟
آرومو زیر لب بهش
گفتم:
- مگه دیوونه شدی؟
این داستان ادامه دارد.............. 🌹
۴.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.