رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part12
........ چانیول اومد.
شیومین زود دستشو
برداشت و منم زود
رفتم سر قابلمه.
♡سلام
- سلام
+سلام
موهای چانیول نامرتب
بود و همین باعث شده
بود دو تایی بهش بخندیم:))))
♡چیه؟ شما دو تا چرا
عین دیوونه ها میخندین؟
ـ وایی خدا مردم از
خنده. اون...........
از بس خندیده بودم
نمیتونستم حرف بزنم:)
ـ اون، اون خرابه (در
حال خندیدن)
♡چی خرابه؟
+مو هات (در حال
خندیدن)
ـ وایی چانیول با اینکه
موهات خرابه ولی خیلی
کیوت شدی:) وایی خدا
مردم از خنده؛:)
هر دو ساکت شدن.
منم که دیدم اونا ساکتن
منم ساکت شدم. اما
این خنده امونمون
نداد و دوباره همگی زدیم
زیر خنده تا وقتی که
هممون دل درد گرفتیم
و چانیول همون جا
وسط آشپز خونه بالا
آورد:(((((
(انرژی منفییی:))
ـ شیومین فکر کنم منم
حالم بده:/
+منم هم
♡شما هم همینجا بالا
بیارین راحت شین
-+ اییی چندش
♡شوخی کردم بابا:/
ـ بلند شو بریم حالم
خیلی بده.
من و شیومین باهم
رفتیم تو دستشویی.
ـ واییی خدا. نمیگم
عین این جنا هستی
قبول کن دیگه:/
☆من حالم خیلی بده:/
-+ ما هم خیلی حالمون
بده:/
ـ فکر کنم سوپ خماری
درست شده بریم بخوریم.
یهو دیدم بکهیون پرید
بیرون. منم با شیومین
رفتیم سمت آشپز خونه.
- وایی خدا همشو خوردین؟
☆+خب آره:///
شب
امروز همه بالا آوردن:/
روز بدی بود.
ولی خب اولش خوب
بود. فقط به خاطر
شیومین:)
پسر باحالی بود و
جذاب و کیوت ولی
بخاطر اینکه کم حرف
میزد شناختی ازش نداشتم.
چرا دارم بهش فکر
میکنم؟
نکنه من......
ولکن سول یی تو یه
آیدل هستی و حق عاشق
شدن نداری این یه
قانونه.
دو ماه بعد
از خواب بلند میشم و
یه دوش کوچولو میگیرم
و حاضر میشم برای تفریح.
امروز میخوایم بریم به یه
جزیره که اسمشو نمیدونم:/
سوار هواپیما میشیم و
همه سه تا سه تا میشینن.
فقط من میمونم و کای:/
یهو میبینم که شیومین از
جاش بلند میشه و میگه
+هیونگ بیا اینجا بشین.
من و سول یی با هم
میریم تو ردیف صندلی
های دو نفره.
=باشه
روی صندلی های دو نفره
نشستیم. سه ساعت تا اون
جزیره که اسمشو نمیدونم
راه بود.
الان یک ساعت و نیم گذشته
و شیومین هم کم کم داره
خوابش میبره.
یهو............
این داستان دارد............ 🌹
part12
........ چانیول اومد.
شیومین زود دستشو
برداشت و منم زود
رفتم سر قابلمه.
♡سلام
- سلام
+سلام
موهای چانیول نامرتب
بود و همین باعث شده
بود دو تایی بهش بخندیم:))))
♡چیه؟ شما دو تا چرا
عین دیوونه ها میخندین؟
ـ وایی خدا مردم از
خنده. اون...........
از بس خندیده بودم
نمیتونستم حرف بزنم:)
ـ اون، اون خرابه (در
حال خندیدن)
♡چی خرابه؟
+مو هات (در حال
خندیدن)
ـ وایی چانیول با اینکه
موهات خرابه ولی خیلی
کیوت شدی:) وایی خدا
مردم از خنده؛:)
هر دو ساکت شدن.
منم که دیدم اونا ساکتن
منم ساکت شدم. اما
این خنده امونمون
نداد و دوباره همگی زدیم
زیر خنده تا وقتی که
هممون دل درد گرفتیم
و چانیول همون جا
وسط آشپز خونه بالا
آورد:(((((
(انرژی منفییی:))
ـ شیومین فکر کنم منم
حالم بده:/
+منم هم
♡شما هم همینجا بالا
بیارین راحت شین
-+ اییی چندش
♡شوخی کردم بابا:/
ـ بلند شو بریم حالم
خیلی بده.
من و شیومین باهم
رفتیم تو دستشویی.
ـ واییی خدا. نمیگم
عین این جنا هستی
قبول کن دیگه:/
☆من حالم خیلی بده:/
-+ ما هم خیلی حالمون
بده:/
ـ فکر کنم سوپ خماری
درست شده بریم بخوریم.
یهو دیدم بکهیون پرید
بیرون. منم با شیومین
رفتیم سمت آشپز خونه.
- وایی خدا همشو خوردین؟
☆+خب آره:///
شب
امروز همه بالا آوردن:/
روز بدی بود.
ولی خب اولش خوب
بود. فقط به خاطر
شیومین:)
پسر باحالی بود و
جذاب و کیوت ولی
بخاطر اینکه کم حرف
میزد شناختی ازش نداشتم.
چرا دارم بهش فکر
میکنم؟
نکنه من......
ولکن سول یی تو یه
آیدل هستی و حق عاشق
شدن نداری این یه
قانونه.
دو ماه بعد
از خواب بلند میشم و
یه دوش کوچولو میگیرم
و حاضر میشم برای تفریح.
امروز میخوایم بریم به یه
جزیره که اسمشو نمیدونم:/
سوار هواپیما میشیم و
همه سه تا سه تا میشینن.
فقط من میمونم و کای:/
یهو میبینم که شیومین از
جاش بلند میشه و میگه
+هیونگ بیا اینجا بشین.
من و سول یی با هم
میریم تو ردیف صندلی
های دو نفره.
=باشه
روی صندلی های دو نفره
نشستیم. سه ساعت تا اون
جزیره که اسمشو نمیدونم
راه بود.
الان یک ساعت و نیم گذشته
و شیومین هم کم کم داره
خوابش میبره.
یهو............
این داستان دارد............ 🌹
۲.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.