رمان توسط قلب تو ذوب شدم(اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم(اکسو)
part16
........میتونه جذاب باشه؟
وایی خاک تو سرم چی دارم
میگم؟
- وایی خدا ترسیدم .
& کیس موفقی داشتین ؟
- چی بلغور میکنی بگو
بفهمم.
& بوسیدیش ؟
- اوم.....خب :/
شب
داشتم توی رخت خواب
با خودم فکر میکردم که
الان که بهش گفتم دوستش
دارم باید روز ولنتاین براش
بگیرم؟روز ولنتاین هفته ی
بعدها و من هنوز نمیدونم
چی باید براش بگیرم .
# سلام
- اوه سلام
# فقط میخواستم بگم
که .......(مکث)
- چی بگی ؟
# بگم تولد شیومین
روز ولنتاین هست .
- چی؟روز ولنتاین؟
خب که چی؟
# خب .....یه گیتار
زن لازم داریم .
- ترو خدا حوصله ندارم.
# اما تو رلش هستی.
- چی؟تو از کجا
فهمیدی ؟
(بعد از یک مکث کوتاه)
- باشه گیتار میزنم.
صبح
از جزیره که برگشتیم
شروع کردم گیتار
تمرین کردن .
آنقدر تمرین کرده بودم
که سر انگشتام قرمز
شده بود .
(۱روز مونده به تولد
شیومین)
بعد از ظهر
سوال یی ویو:
در حال تمرین گیتار
بودم که شیومین
اومد تو اتاق تمرین
زود گیتار رو قایم
کردم و بهش دست
اکنون دادم :
- سلام
+سلام.......
هی ببینم یه بار
دیگه دستتو باز
کن .
دستور باز کردم و
رو به شیومین گرفتم.
+ هی دستاتو زخمی
کردی .
از بس تمرین کرده
بودم سر انگشتام زخم
شده بود .
-مهم نیس.خوبی؟
دستامو گرفت تو
دستانش و گفت :
+دستاتو زخمی کردی.
نخیرم اصلا حالم خوب
نیست.
انگشتامو بوسید و گفت:
+منو ببین
- هوم؟
+تو چشمام زل
بزن .
- خب ؟
+ناراحتی تو چشمام موج
میزنه؟
- امممم .......خب نه:)))
لپ شو کشیدمو گونشو
بوسیدم .
- عزیزم میدونم نگرانمی؛)
+پس باید ......
- پس باید چی ؟
+یه کیس بهم بدی :)
- آخه .....اینجا؟
+هوم. اینجا.
- اما اینجا نمیشه.
+چرا ؟
بلند شدم و خواستم
لباسام رو عوض کنم تا
بریم خونه.
دستمو گرفت و منو چرخوند
وچسبوندم به کمد.
- آهای .چیکار میکنی؟
+گفتم الان میخوام .
سرشو نزدیک کردو نزدیک و .............
این داستان ادامه دارد..........🌹
part16
........میتونه جذاب باشه؟
وایی خاک تو سرم چی دارم
میگم؟
- وایی خدا ترسیدم .
& کیس موفقی داشتین ؟
- چی بلغور میکنی بگو
بفهمم.
& بوسیدیش ؟
- اوم.....خب :/
شب
داشتم توی رخت خواب
با خودم فکر میکردم که
الان که بهش گفتم دوستش
دارم باید روز ولنتاین براش
بگیرم؟روز ولنتاین هفته ی
بعدها و من هنوز نمیدونم
چی باید براش بگیرم .
# سلام
- اوه سلام
# فقط میخواستم بگم
که .......(مکث)
- چی بگی ؟
# بگم تولد شیومین
روز ولنتاین هست .
- چی؟روز ولنتاین؟
خب که چی؟
# خب .....یه گیتار
زن لازم داریم .
- ترو خدا حوصله ندارم.
# اما تو رلش هستی.
- چی؟تو از کجا
فهمیدی ؟
(بعد از یک مکث کوتاه)
- باشه گیتار میزنم.
صبح
از جزیره که برگشتیم
شروع کردم گیتار
تمرین کردن .
آنقدر تمرین کرده بودم
که سر انگشتام قرمز
شده بود .
(۱روز مونده به تولد
شیومین)
بعد از ظهر
سوال یی ویو:
در حال تمرین گیتار
بودم که شیومین
اومد تو اتاق تمرین
زود گیتار رو قایم
کردم و بهش دست
اکنون دادم :
- سلام
+سلام.......
هی ببینم یه بار
دیگه دستتو باز
کن .
دستور باز کردم و
رو به شیومین گرفتم.
+ هی دستاتو زخمی
کردی .
از بس تمرین کرده
بودم سر انگشتام زخم
شده بود .
-مهم نیس.خوبی؟
دستامو گرفت تو
دستانش و گفت :
+دستاتو زخمی کردی.
نخیرم اصلا حالم خوب
نیست.
انگشتامو بوسید و گفت:
+منو ببین
- هوم؟
+تو چشمام زل
بزن .
- خب ؟
+ناراحتی تو چشمام موج
میزنه؟
- امممم .......خب نه:)))
لپ شو کشیدمو گونشو
بوسیدم .
- عزیزم میدونم نگرانمی؛)
+پس باید ......
- پس باید چی ؟
+یه کیس بهم بدی :)
- آخه .....اینجا؟
+هوم. اینجا.
- اما اینجا نمیشه.
+چرا ؟
بلند شدم و خواستم
لباسام رو عوض کنم تا
بریم خونه.
دستمو گرفت و منو چرخوند
وچسبوندم به کمد.
- آهای .چیکار میکنی؟
+گفتم الان میخوام .
سرشو نزدیک کردو نزدیک و .............
این داستان ادامه دارد..........🌹
۵.۲k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.