مافیایمرگ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:¹¹
اما محکم تر گرفتم
_میخای بریم بیرون
+اوهوم
اشکامو پاک کرد و گفت
_دیگه گریه نکنی
+مگه تو میزاری اون از دیشب اینم........
نزاشت حرفمو بزنم که ل/باشو گذاشت رو ل/بام
وح/شیانه می/بوسید دستاشو روی ب/دنم میکشید بازم ت//حریک شده بودم گرمم شده
بود
اما دوست نداشتم کاری کنه چون این یه ازدواج توافقی بود و بعدا جدا میشدیم اما دستو پاهام شل شدو خواستم بیافتم اما خودمو نگه داشتم
پس دستمو سمت بازوش بردم و چنگی بهش زدم که ولم کرد
فاصله صورتامون یه بند انگشت بود به چشمای مشکیش زل زدم جوری حرف میزد که وادارم میکرد تسلیم خواسته هاش بشم
_چیه گرمت شده (نیشخند و خمار)
+ج.ج.جونگکوک برو عقب
دستشو برد سمت دکمه لباسام که دستشو گرفتم
+جونگکوک کافیه به من قول دادی
دستشو محکم به میز غذا خوری کوبید و خودشو کنترل کرد
_اخه کدوم زوجی رو دیدی که اینطوری زندگی کنن (داد)
+این ازدواج توافقیه من..........
_انقدر نگو توافقیه من دوست دارم(عصبی و داد)
+چ.چ.چی
_اینو تو مغزت فرو کن ات من نمیزارم تو از من جدا شی فهمیدی(داد)
اینو گفت و رفت بیرون.........
باورم نمیشه جونگکوک بهم اعتراف کرد اما نباید خودمو بهش ببازم مشغول شستن ظرفا شدم که گوشیم زنگ خورد جونگکوک بود
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:¹¹
اما محکم تر گرفتم
_میخای بریم بیرون
+اوهوم
اشکامو پاک کرد و گفت
_دیگه گریه نکنی
+مگه تو میزاری اون از دیشب اینم........
نزاشت حرفمو بزنم که ل/باشو گذاشت رو ل/بام
وح/شیانه می/بوسید دستاشو روی ب/دنم میکشید بازم ت//حریک شده بودم گرمم شده
بود
اما دوست نداشتم کاری کنه چون این یه ازدواج توافقی بود و بعدا جدا میشدیم اما دستو پاهام شل شدو خواستم بیافتم اما خودمو نگه داشتم
پس دستمو سمت بازوش بردم و چنگی بهش زدم که ولم کرد
فاصله صورتامون یه بند انگشت بود به چشمای مشکیش زل زدم جوری حرف میزد که وادارم میکرد تسلیم خواسته هاش بشم
_چیه گرمت شده (نیشخند و خمار)
+ج.ج.جونگکوک برو عقب
دستشو برد سمت دکمه لباسام که دستشو گرفتم
+جونگکوک کافیه به من قول دادی
دستشو محکم به میز غذا خوری کوبید و خودشو کنترل کرد
_اخه کدوم زوجی رو دیدی که اینطوری زندگی کنن (داد)
+این ازدواج توافقیه من..........
_انقدر نگو توافقیه من دوست دارم(عصبی و داد)
+چ.چ.چی
_اینو تو مغزت فرو کن ات من نمیزارم تو از من جدا شی فهمیدی(داد)
اینو گفت و رفت بیرون.........
باورم نمیشه جونگکوک بهم اعتراف کرد اما نباید خودمو بهش ببازم مشغول شستن ظرفا شدم که گوشیم زنگ خورد جونگکوک بود
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
- ۴.۸k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط