جرعهایازتو
╭────────╮
𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮
╰────────╯
جـرعــهایازتــو¹²
لبخندی زد و دندون های نیشش رو به نمایش گذاشت و گفت:پس خودت خواستی
تا خواستم هولش بدم دستاشو توی دستام قفل کرد.
چشمامو محکم بستم و گوشه لبمو گاز گرفتم.
با صدای خندهش آروم چشمامو باز کردم.
دستشو گرفت جلوی دهنش و با خنده گفت:این چه قیافهایه؟!
این همون جونگ کوکه؟
همون جونگ کوک چند لحظه قبل؟
وقتی متوجه نگاه من شد سریع خنده شو قورت داد و دوباره با حالت جدی گفت:شانس اوردی اشتهام کور شد
چند قدم رفتم عقب و پرسیدم:یعنی..یعنی دیگه کاری با یورا نداری؟
نیشخندی زد و گفت:حالم از دلسوزی انسانها به هم میخوره
بعد لحظه ای سکوت نگاهش دوباره شیطانی شد و گفت:اگه میخوای مجازاتش نکنم..خب..یه راهی هست
چه راهی؟!
باز چه فکر پلیدانهای تو ذهنش میگذره؟
سوالی نگاهش کردم.
چونمو گرفت و نگاهشو روی لبام قفل کرد و گفت:باید از این به بعد تمام و کمال مال خودم باشی
منظورش..منظورش چیه؟
تمام جرعتم رو جمع کردم و هولش دادم.
نفس زنان گفتم:فکرشم نکن
سرشو تکون داد و گفت:باشه،هرچی خانم لورن عمر کنن
و بعد به سمت در قدم برداشت.
سریع به سمتش رفتم و دستشو گرفتم و گفتم:من..نظرم عوض شد
سرشو به سمتم چرخوند و زیر لب خندید.
منکه چیزی برای از دست دادن ندارم.
مگه چیکار میخواد بکنه؟
یهو دستشو دورم حلقه کرد و بلندم کرد.
محکم زدم روی شونش و بلند گفتم:بــزارم زمــیــن
_از این به بعد فقط من دستور میدم
آروم گذاشتم روی تخت و...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#جرعه_ای_ازتو#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮
╰────────╯
جـرعــهایازتــو¹²
لبخندی زد و دندون های نیشش رو به نمایش گذاشت و گفت:پس خودت خواستی
تا خواستم هولش بدم دستاشو توی دستام قفل کرد.
چشمامو محکم بستم و گوشه لبمو گاز گرفتم.
با صدای خندهش آروم چشمامو باز کردم.
دستشو گرفت جلوی دهنش و با خنده گفت:این چه قیافهایه؟!
این همون جونگ کوکه؟
همون جونگ کوک چند لحظه قبل؟
وقتی متوجه نگاه من شد سریع خنده شو قورت داد و دوباره با حالت جدی گفت:شانس اوردی اشتهام کور شد
چند قدم رفتم عقب و پرسیدم:یعنی..یعنی دیگه کاری با یورا نداری؟
نیشخندی زد و گفت:حالم از دلسوزی انسانها به هم میخوره
بعد لحظه ای سکوت نگاهش دوباره شیطانی شد و گفت:اگه میخوای مجازاتش نکنم..خب..یه راهی هست
چه راهی؟!
باز چه فکر پلیدانهای تو ذهنش میگذره؟
سوالی نگاهش کردم.
چونمو گرفت و نگاهشو روی لبام قفل کرد و گفت:باید از این به بعد تمام و کمال مال خودم باشی
منظورش..منظورش چیه؟
تمام جرعتم رو جمع کردم و هولش دادم.
نفس زنان گفتم:فکرشم نکن
سرشو تکون داد و گفت:باشه،هرچی خانم لورن عمر کنن
و بعد به سمت در قدم برداشت.
سریع به سمتش رفتم و دستشو گرفتم و گفتم:من..نظرم عوض شد
سرشو به سمتم چرخوند و زیر لب خندید.
منکه چیزی برای از دست دادن ندارم.
مگه چیکار میخواد بکنه؟
یهو دستشو دورم حلقه کرد و بلندم کرد.
محکم زدم روی شونش و بلند گفتم:بــزارم زمــیــن
_از این به بعد فقط من دستور میدم
آروم گذاشتم روی تخت و...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#جرعه_ای_ازتو#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
- ۲۰۹
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط