قلب سیاه pt8
قلب سیاه pt8
آت همه رو از اتاق فرستاد بیرون و خودشم روی صندلی کنار تخت نشست
+الان زیاد حوصله ندارم که بخوام ازت بازجویی کامل کنم ، ولی نگران نباش بعدا خودم شخصا میام پیشت ، اما الان ازت چندتا سوال میپرسم
√منم زیاد حالم خوب نیست که بخوام حرف بزنم
+سوالایی که میپرسم نیز به فعالیت زیادی ندارند که بخوای خسته شی
هان شیون بدون هیچ حرفی به سقف خیره شد
+اون مکانی که بهش حمله کردیم برای چی بود؟
√مکان تجهیزات
+قطعا همین یه مکان نبوده
√درست فک میکنی
+کار پولشویی رو انجام میدید یا قا///چاق اعضا بدن رو؟
√گزینه اول
+برای کی؟
√حداقل سوال میپرسی درست بپرس که بفهمم
+برای می کار میکنی ؟
√خوشحال میشدم که بتونم بهت بگم ولی نمیتونم
+چرا؟
√...
+تهدیدت میکنه
√قرار بود خستم نکنی
+باشه ، آخرین سوال ،اسم کسی که براش کار میکنی
یکم مکث کرد و ادامه داد
+جئون جونکوکِ ؟
شیون وقتی این اسمو شنید به آت نگاه کرد سعی کرد هیچ واکنشی نشون نده
√نه، ولی تا فاملیش درست اومدی ،ادامه بده شاید تونستی پیداش کنی
+تا همینجا خوب بود ، بعدا دوباره بهت سر میزنم
آت از اتاق اومد بیرون رفت پیش جیمین
+بریم
~تموم شد
+اندیشه میکنن ، اما نمیدونم با چی
~چیگفت
آت به زمین خیره شده بود که با دوباره صدا زدن اسمش به خودش اومد
~ات
+بله
~میگم چی گفت
+بریم سازمان برات تعریف میکنم
و بعد هم با جیمین به سمت ماشین رفتن و حرکت کردن.
وقتی رسیدن سازمان سریع رفتن تو اتاق و آت تمام ماجرا رو براش تعریف کرد
~یعنی رئیس باند جونکوک ؟
+فک نکنم ، شیون گفت تا فاملیش درست رفتم
~باید جونکوک رو پیدا کنیم
+خودتم میدونی که من خیلی تلاش کردم ولی نتونستم
~اون موقع تنها بودی ، الان به تمام افراد میسپرم که بگردن
+باشه
~دیروقته ، بهتره بری خونه استراحت کنی
+اتفاقا میخواستم برم
~باشه پس میبینمت
آت از جیمین خدافظی کرد و رفت سوار ماشین شد و به سمت خونه حرکت کرد
آت همه رو از اتاق فرستاد بیرون و خودشم روی صندلی کنار تخت نشست
+الان زیاد حوصله ندارم که بخوام ازت بازجویی کامل کنم ، ولی نگران نباش بعدا خودم شخصا میام پیشت ، اما الان ازت چندتا سوال میپرسم
√منم زیاد حالم خوب نیست که بخوام حرف بزنم
+سوالایی که میپرسم نیز به فعالیت زیادی ندارند که بخوای خسته شی
هان شیون بدون هیچ حرفی به سقف خیره شد
+اون مکانی که بهش حمله کردیم برای چی بود؟
√مکان تجهیزات
+قطعا همین یه مکان نبوده
√درست فک میکنی
+کار پولشویی رو انجام میدید یا قا///چاق اعضا بدن رو؟
√گزینه اول
+برای کی؟
√حداقل سوال میپرسی درست بپرس که بفهمم
+برای می کار میکنی ؟
√خوشحال میشدم که بتونم بهت بگم ولی نمیتونم
+چرا؟
√...
+تهدیدت میکنه
√قرار بود خستم نکنی
+باشه ، آخرین سوال ،اسم کسی که براش کار میکنی
یکم مکث کرد و ادامه داد
+جئون جونکوکِ ؟
شیون وقتی این اسمو شنید به آت نگاه کرد سعی کرد هیچ واکنشی نشون نده
√نه، ولی تا فاملیش درست اومدی ،ادامه بده شاید تونستی پیداش کنی
+تا همینجا خوب بود ، بعدا دوباره بهت سر میزنم
آت از اتاق اومد بیرون رفت پیش جیمین
+بریم
~تموم شد
+اندیشه میکنن ، اما نمیدونم با چی
~چیگفت
آت به زمین خیره شده بود که با دوباره صدا زدن اسمش به خودش اومد
~ات
+بله
~میگم چی گفت
+بریم سازمان برات تعریف میکنم
و بعد هم با جیمین به سمت ماشین رفتن و حرکت کردن.
وقتی رسیدن سازمان سریع رفتن تو اتاق و آت تمام ماجرا رو براش تعریف کرد
~یعنی رئیس باند جونکوک ؟
+فک نکنم ، شیون گفت تا فاملیش درست رفتم
~باید جونکوک رو پیدا کنیم
+خودتم میدونی که من خیلی تلاش کردم ولی نتونستم
~اون موقع تنها بودی ، الان به تمام افراد میسپرم که بگردن
+باشه
~دیروقته ، بهتره بری خونه استراحت کنی
+اتفاقا میخواستم برم
~باشه پس میبینمت
آت از جیمین خدافظی کرد و رفت سوار ماشین شد و به سمت خونه حرکت کرد
۶.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.