قسمت چهل و دو
#قسمت چهل و دو
و حاال وعده بهترش و بهم میداد؟
من اگه برم تو اون خونه دیگه زنده بیرون نمیام..
مطمعنم..
دوباره به یادم اومده بودن و شوک بهم وارد شد..
دندونم رو هم کلید شده بود و صدا میداد..
تمام بدنم میلرزید..
چشمام بسته بود و فقط یه تصویر پشت پلکم اومده بود.
با سیلی که به گوشم خورد چشمام باز شد و ستوده رو جلوم دیدم
دندونام هنوزم به هم میخورد و صدا میداد..
یه لیوان آب یخ و ریخت تو دهنم..
بعد با انگشت سبابه و شصت دور دهن و فکم و ماساژ داد
آروم آروم دندونام آزاد شد..
خوب شدم..
تکیه دادم به مبل و چشمام و بستم تا ریلکس بشم..
ستوده هم رفت مبل بغلیم نشست
_ ببخشید آقای ستوده یه چیزایی یادم اومد که خوشایندم نبود..
_ اگه میدونستم حالتون بد میشه نمیگفتم
لبخندی زدم
_ نه شما حرفی که اون زده بود و زدید.. مثل اینکه باید چند تا برگه رو امضا میکردم درسته؟
پرونده ام رو جلو کشید و چند تا برگه رو جلوم گذاشت
خواستم بلند بشم خودکار بیارم که زودتر بلند شد و گفت:
_ به من بگید کجاس من میارم
_ شرمنده روی میز تلویزیونه
خودکار و آورد و امضا کردم..
5 دقیقه ای بود که پرونده رو گذاشته بود رو میز و سرش تو گوشیش بود..
چرا نمیره؟
همینجوری داشتم نگاهش میکردم و تعجب زده بودم که نشسته اینجا و نمیره...
یکدفعه بهم نگاه کرد
_ خانوم مراتب من به خواهرم پیام دادم تا بیاد اینجا پیشتون ببخشید البته ولی با این حالتون نمیتونم تنهاتون بزارم!
خودمم که نمیشه بمونم واسه همین به خواهرم گفتم بیاد
و حاال وعده بهترش و بهم میداد؟
من اگه برم تو اون خونه دیگه زنده بیرون نمیام..
مطمعنم..
دوباره به یادم اومده بودن و شوک بهم وارد شد..
دندونم رو هم کلید شده بود و صدا میداد..
تمام بدنم میلرزید..
چشمام بسته بود و فقط یه تصویر پشت پلکم اومده بود.
با سیلی که به گوشم خورد چشمام باز شد و ستوده رو جلوم دیدم
دندونام هنوزم به هم میخورد و صدا میداد..
یه لیوان آب یخ و ریخت تو دهنم..
بعد با انگشت سبابه و شصت دور دهن و فکم و ماساژ داد
آروم آروم دندونام آزاد شد..
خوب شدم..
تکیه دادم به مبل و چشمام و بستم تا ریلکس بشم..
ستوده هم رفت مبل بغلیم نشست
_ ببخشید آقای ستوده یه چیزایی یادم اومد که خوشایندم نبود..
_ اگه میدونستم حالتون بد میشه نمیگفتم
لبخندی زدم
_ نه شما حرفی که اون زده بود و زدید.. مثل اینکه باید چند تا برگه رو امضا میکردم درسته؟
پرونده ام رو جلو کشید و چند تا برگه رو جلوم گذاشت
خواستم بلند بشم خودکار بیارم که زودتر بلند شد و گفت:
_ به من بگید کجاس من میارم
_ شرمنده روی میز تلویزیونه
خودکار و آورد و امضا کردم..
5 دقیقه ای بود که پرونده رو گذاشته بود رو میز و سرش تو گوشیش بود..
چرا نمیره؟
همینجوری داشتم نگاهش میکردم و تعجب زده بودم که نشسته اینجا و نمیره...
یکدفعه بهم نگاه کرد
_ خانوم مراتب من به خواهرم پیام دادم تا بیاد اینجا پیشتون ببخشید البته ولی با این حالتون نمیتونم تنهاتون بزارم!
خودمم که نمیشه بمونم واسه همین به خواهرم گفتم بیاد
۱.۶k
۲۹ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.