پارت 25
- نگران نباشید هواپیما ۵ دقیقه تاخیر داره موارد تو این برگه رو نشون بدید
ساعت ۴:۴ دقیقه :در هواپیما :
- کیفتون رو بدید من بزارم بالا
- من خودم میذارم
- نه بابا خودم میزارم
نفس عمیقی کشیدم و جولیا رو نگاه کردم علامت لایک رو به من نشون داد که هیچ تاثیری تو روحیه من نداشت حواسم رو با توضیحات مهماندار پرت کردم اونقدرها هم که فکر میکردم بد نبود مثل آدمهای عادی کنارم نشسته و خیلی آدم مودبی بود
بعد اوج گرفتن هواپیما و پیج شدن صدای خلبان ( کمربندان خود را باز کنید) مهماندار خانمی با چشمهای سبز زمردی و صورتی مهربان گفت : خب شما جوونا چی میخورید؟
من منتظر بودم که اول مارتین سفارش بده که مارتین گفت : خانمها مقدمترند از این رفتارش خوشم اومد و گفتم : خیلی ممنون. من یک لیوان کاپوچینو با 2 عدد پنکیک با سس نوتلا
- بله.... و شما مرد جوان
- منم سفارش ایشون رو میخورم
- خیلی هم عالی تا ۵ دقیقه دیگه براتون میارم
بعد از رفتن مهموندار گفت : خیلی جالبه هر کسی دیده من عاشق اینطور غذاهایی هستم به من گفته....
و همزمان با هم گفتیم : چطوری میتونی اینقدر کاکائو بخوری خوبه دق نمیکنی
و با هم خندیدیم
با خودم گفتم : نه واقعاً اون با بقیه فرق داره
وقتی غذامون رو آوردند خانم مهماندار گفت : ۱۵ دلار
مارتین هم گفت : من پرداخت میکنم
-نه این چه حرفیه من پرداخت میکنم خانم مهماندار گفت : هر دوتون پول همدیگرو حساب کنید
و هر دو ۳۰ دلار دادیم و اون هم ۱۵ دلار به هر کدوم از ما پس داد و گفت : اینم باقی مانده است
و چشمکی به من زد
که معنی اون چشمک رو نفهمیدم
دستم رو بردم زیر دستمال که یه چیزی حس کردم
خیلی تعجب کرده بودم یه... یه کاغذ بود که روش نوشته بود: عالی پیش میری
جولیا
پی نوشت : خشک و بی روح صحبت نکن و مهربون باش
نگاهی به جولیا انداختم که علامت داد : خوندی؟
منم علامت دادم آره و اون هم لبخند زد
#کادراما#وینچنزو#شرلوک هلمز#دشی#کتاب#ژانر#جنایی
ساعت ۴:۴ دقیقه :در هواپیما :
- کیفتون رو بدید من بزارم بالا
- من خودم میذارم
- نه بابا خودم میزارم
نفس عمیقی کشیدم و جولیا رو نگاه کردم علامت لایک رو به من نشون داد که هیچ تاثیری تو روحیه من نداشت حواسم رو با توضیحات مهماندار پرت کردم اونقدرها هم که فکر میکردم بد نبود مثل آدمهای عادی کنارم نشسته و خیلی آدم مودبی بود
بعد اوج گرفتن هواپیما و پیج شدن صدای خلبان ( کمربندان خود را باز کنید) مهماندار خانمی با چشمهای سبز زمردی و صورتی مهربان گفت : خب شما جوونا چی میخورید؟
من منتظر بودم که اول مارتین سفارش بده که مارتین گفت : خانمها مقدمترند از این رفتارش خوشم اومد و گفتم : خیلی ممنون. من یک لیوان کاپوچینو با 2 عدد پنکیک با سس نوتلا
- بله.... و شما مرد جوان
- منم سفارش ایشون رو میخورم
- خیلی هم عالی تا ۵ دقیقه دیگه براتون میارم
بعد از رفتن مهموندار گفت : خیلی جالبه هر کسی دیده من عاشق اینطور غذاهایی هستم به من گفته....
و همزمان با هم گفتیم : چطوری میتونی اینقدر کاکائو بخوری خوبه دق نمیکنی
و با هم خندیدیم
با خودم گفتم : نه واقعاً اون با بقیه فرق داره
وقتی غذامون رو آوردند خانم مهماندار گفت : ۱۵ دلار
مارتین هم گفت : من پرداخت میکنم
-نه این چه حرفیه من پرداخت میکنم خانم مهماندار گفت : هر دوتون پول همدیگرو حساب کنید
و هر دو ۳۰ دلار دادیم و اون هم ۱۵ دلار به هر کدوم از ما پس داد و گفت : اینم باقی مانده است
و چشمکی به من زد
که معنی اون چشمک رو نفهمیدم
دستم رو بردم زیر دستمال که یه چیزی حس کردم
خیلی تعجب کرده بودم یه... یه کاغذ بود که روش نوشته بود: عالی پیش میری
جولیا
پی نوشت : خشک و بی روح صحبت نکن و مهربون باش
نگاهی به جولیا انداختم که علامت داد : خوندی؟
منم علامت دادم آره و اون هم لبخند زد
#کادراما#وینچنزو#شرلوک هلمز#دشی#کتاب#ژانر#جنایی
۲.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.