قلب سیاه pt15
قلب سیاه pt15
_اون روزی که تصمیم گرفتم برم ، متوجه یه موضوعی شدم ، آت اون موقع تازه تو اف بی ای شروع به کار کرده بود ، اینکه میخواستم اون مسئله رو بهش بگم کار سختی بود ، هم برای من هم برای آت
~چه مسئله ای؟
_ات فامیلی که تو کاغذ دیدی اسم و فامیل عمومه
آت به جونکوک خیره شده بود جونکوک هم به زمین
_عموم میدونه آت پلیسه برا همین منو تهدید کرد، گفت که شما ها رو میکشه ، ازش انتظار همچین کاری میرفت چون داداشمو دزید و بعد هم اعضا بدنش رو درآورد
+چرا
_پدربزگرم کلا دوتا بچه داشت ، یکی عموم و یکی ام بابام،پدرم برای شرکتی که داشتن بیشترین تلاش و کرد ولی عموم فقط دنبال خوشگذرونی بود، وقتی پدرم مُرد مادرم توانایی محافظت کردن از مارو نداشت ما هم رفتیم پیش پدربزرگم ، اون خیلی ما رو دوست داشت جوری که با وجود عموم تمام دارایشو به نام من زد، وقتیم که پدربزرگم مُرد دارایشو به من رسید و از اون موقع تا حالا عموم دست از سرم برنداشته اول داداشم بعد هم تهدید کردن من با شما
جونکوک سرشو بالا گرفت و به آت نگاه کرد
_دلیلم که تورو تنها گذاشتم این بود که بلایی سرت نیلد ، البته من هیچوقت تورو تنها نذاشتم
آت و جونکوک برای چند ثانیه بهم نگاه کرد و بعد آت نگاهشو به لپ تاپ داد
_سعی نکنید که بخوایید عموم رو بگیرین ، اون زرنگ تر از این حرفاس مثلا یکی از نمونه های میتونیم شب تیر خوردنمو مثال بزنیم ، با اینکه افرادتون دورمون رو محاصره کرده بودن بهم شلیک کردن
~خب با این وضع نمیتونی تنها بمونی ، عموت ممکنه به توام آسیب بزنه
+تو کجا میمونی
_بیشتر وقتا تو سازمان میمونم بعضی مواقعم که میرم خونه آدمای عموم تعقیبم میکنن
_اون روزی که تصمیم گرفتم برم ، متوجه یه موضوعی شدم ، آت اون موقع تازه تو اف بی ای شروع به کار کرده بود ، اینکه میخواستم اون مسئله رو بهش بگم کار سختی بود ، هم برای من هم برای آت
~چه مسئله ای؟
_ات فامیلی که تو کاغذ دیدی اسم و فامیل عمومه
آت به جونکوک خیره شده بود جونکوک هم به زمین
_عموم میدونه آت پلیسه برا همین منو تهدید کرد، گفت که شما ها رو میکشه ، ازش انتظار همچین کاری میرفت چون داداشمو دزید و بعد هم اعضا بدنش رو درآورد
+چرا
_پدربزگرم کلا دوتا بچه داشت ، یکی عموم و یکی ام بابام،پدرم برای شرکتی که داشتن بیشترین تلاش و کرد ولی عموم فقط دنبال خوشگذرونی بود، وقتی پدرم مُرد مادرم توانایی محافظت کردن از مارو نداشت ما هم رفتیم پیش پدربزرگم ، اون خیلی ما رو دوست داشت جوری که با وجود عموم تمام دارایشو به نام من زد، وقتیم که پدربزرگم مُرد دارایشو به من رسید و از اون موقع تا حالا عموم دست از سرم برنداشته اول داداشم بعد هم تهدید کردن من با شما
جونکوک سرشو بالا گرفت و به آت نگاه کرد
_دلیلم که تورو تنها گذاشتم این بود که بلایی سرت نیلد ، البته من هیچوقت تورو تنها نذاشتم
آت و جونکوک برای چند ثانیه بهم نگاه کرد و بعد آت نگاهشو به لپ تاپ داد
_سعی نکنید که بخوایید عموم رو بگیرین ، اون زرنگ تر از این حرفاس مثلا یکی از نمونه های میتونیم شب تیر خوردنمو مثال بزنیم ، با اینکه افرادتون دورمون رو محاصره کرده بودن بهم شلیک کردن
~خب با این وضع نمیتونی تنها بمونی ، عموت ممکنه به توام آسیب بزنه
+تو کجا میمونی
_بیشتر وقتا تو سازمان میمونم بعضی مواقعم که میرم خونه آدمای عموم تعقیبم میکنن
۵.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.