قلب سیاه pt16
قلب سیاه pt16
~ممنون که بهمون کمک کردی میتونی بری
_باشه
جونکوک بلند شد و به آت نگاه کرد و بعد هم از اتاق رفت بیرون
~ات باید برای جونکوک یه مکان مشخص کنیم، بلاخره الان عموش حتما فهمیده که به تو گفته
+هرجا بریم پیداش میکنن
~خب چیکار کنیم
+ میبریمشش خونه قبلیه من ، منم پیشش میمونم
~ات تو مطمئنی
+اره ، نگران نباش
چهار ساعت بعد:
آت رفت سمت اتاق جونکوک و درو باز کرد و به چارچوب در تکیه داد و به جونکوک نگاه کرد
+بلند شو
_برا چی
+میریم خونه
_میریم؟
+خونه من
_دلیل؟
+متاسفانه عادت سوال پرسیدن زیاد رو ترک نکردی ، بلند شو دیگه تو خونه چیکار میکنم
_خیلی کارا
+کسایی مثل ما فقط میخوابن ،بلند شو
جونکوک بلند شد و رفتن سمت ماشین و بعد سوار شدن به سمت خونه حرکت کردن و بعد 20 دقیقه رسیدن ، از ماشین پیاده شدن و رفتن تو خونه
+ برو تو اتاق اولیه ، همچی توش هست
جونکوک که رو مبل نشسته بود گفت
_ممنون
+نمیخوای بخوابی
_تو کجا میخوابی
+ رو کاناپه
_پس اون یکی اتاق چیه؟
+اتاق کار
_این مبل خیلی سفته ، نمیخوام بخاطر من عذیت بشی
+تا الان شدم ، اینم روش
-ات من که دلیلمو گفتم
+گفتن دلیل از دردهای من کم نمیکنه ، من بخاطر تو تو بیمارستان بستری شدن میفهمی
-ات
+مگه خودت نگفتی بدنم ضعیفه ، خب اینم بخاطر تو
_...
+من قبل از تو حالم خوب بود ، ولی الان ببین ، کشوم پر از قرصه ، آسم دارم
جونکوک بلند شد و اومد سمت آت دستشو گرفت
_ببخشید
+کاش تمام این درد ها با یه ببخشید تموم میشد
دستشو کشید کتشو درآورد انداخت و رفت رو کاناپه دراز کشید و چشاماشو بست که بعد چند ثانیه احساس کرد رو هوا ، چشماشو باز کرد که دید جونکوک براید بغلش کرده داره میبرتش سمت اتاق
+چیکار میکنی ، ولم کن
جونکوک آت رو گذاشت رو تخت و گفت
-یا اینجا میخوابی یا میرم خونه خودم
+حوصله کل کل ندارم ولی کن بزار برم
_خب باشه پس منم میرم خونه خودم
از اتاق اومد بیرون و کتشو که روی مبل انداخته بود رو برداشت و رفت سمت در و درو باز کرد
+باشه .... باشه نرو
~ممنون که بهمون کمک کردی میتونی بری
_باشه
جونکوک بلند شد و به آت نگاه کرد و بعد هم از اتاق رفت بیرون
~ات باید برای جونکوک یه مکان مشخص کنیم، بلاخره الان عموش حتما فهمیده که به تو گفته
+هرجا بریم پیداش میکنن
~خب چیکار کنیم
+ میبریمشش خونه قبلیه من ، منم پیشش میمونم
~ات تو مطمئنی
+اره ، نگران نباش
چهار ساعت بعد:
آت رفت سمت اتاق جونکوک و درو باز کرد و به چارچوب در تکیه داد و به جونکوک نگاه کرد
+بلند شو
_برا چی
+میریم خونه
_میریم؟
+خونه من
_دلیل؟
+متاسفانه عادت سوال پرسیدن زیاد رو ترک نکردی ، بلند شو دیگه تو خونه چیکار میکنم
_خیلی کارا
+کسایی مثل ما فقط میخوابن ،بلند شو
جونکوک بلند شد و رفتن سمت ماشین و بعد سوار شدن به سمت خونه حرکت کردن و بعد 20 دقیقه رسیدن ، از ماشین پیاده شدن و رفتن تو خونه
+ برو تو اتاق اولیه ، همچی توش هست
جونکوک که رو مبل نشسته بود گفت
_ممنون
+نمیخوای بخوابی
_تو کجا میخوابی
+ رو کاناپه
_پس اون یکی اتاق چیه؟
+اتاق کار
_این مبل خیلی سفته ، نمیخوام بخاطر من عذیت بشی
+تا الان شدم ، اینم روش
-ات من که دلیلمو گفتم
+گفتن دلیل از دردهای من کم نمیکنه ، من بخاطر تو تو بیمارستان بستری شدن میفهمی
-ات
+مگه خودت نگفتی بدنم ضعیفه ، خب اینم بخاطر تو
_...
+من قبل از تو حالم خوب بود ، ولی الان ببین ، کشوم پر از قرصه ، آسم دارم
جونکوک بلند شد و اومد سمت آت دستشو گرفت
_ببخشید
+کاش تمام این درد ها با یه ببخشید تموم میشد
دستشو کشید کتشو درآورد انداخت و رفت رو کاناپه دراز کشید و چشاماشو بست که بعد چند ثانیه احساس کرد رو هوا ، چشماشو باز کرد که دید جونکوک براید بغلش کرده داره میبرتش سمت اتاق
+چیکار میکنی ، ولم کن
جونکوک آت رو گذاشت رو تخت و گفت
-یا اینجا میخوابی یا میرم خونه خودم
+حوصله کل کل ندارم ولی کن بزار برم
_خب باشه پس منم میرم خونه خودم
از اتاق اومد بیرون و کتشو که روی مبل انداخته بود رو برداشت و رفت سمت در و درو باز کرد
+باشه .... باشه نرو
۷.۹k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.