پارت

پارت ۴۴

برگشتم دیدم اون عوضی یه شلیک
هوایی زده بود

جونگکوک: مگه نمیبینی یه بچه اینجا هستش
جئون: برام مهم نیست تو خونه من
این مسخره بازیا نیست گومشین بیرون
جونگکوک: خودمون هم میخواستیم بریم

ویو جونگکوک

ات رو بغل کردم تو بغلم میلرزید
رفتم سمت ماشینم
دره ماشینو باز کردم میخواستم بزارمش رو
صندلی ماشین که با دستای کوچولوش
کتمو گرفته بود و با چشمای مظلومش
تو چشام نگاه کرد

ات: خیلی.. میترسم
جونگکوک: باشه من پیشتم

ویو جونگکوک

لبای ات رو سطحی بوسیدم دوباره
بلندش کردم همونطوری که تو بغلم بود
روی صندلی راننده نشستم برای
اینکه راحتر رانندگی کنم یکم
صندلی رو عقب کشیدم

ات : قراره همینطوری رو پات بشینم
جونگکوک: هوم
تازه خودت گفتی میترسی
ات: باشه
جونگکوک: افرین کوچولو مثل یه بیبی خوب سر جات بشین
دیدگاه ها (۳)

پارت ۴۵ویو جونگکوک داشتم رانندگی میکردم که چشم به ات نگاه کر...

پارت ۴۶ات: عمو میخواستم یه چیزی بگم جونگکوک: خب مشنوم ات: را...

پارت ۴۳ویو کلارا وقتی میدم اون دو نفر دارن دعوا میکنن سریع د...

پارت ۴۲جونگکوک: خودم رانندگی میکنمجین وو: بله جونگکوک سوار م...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

Part²

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط