رمان فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما

رمان فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ..


جیهوپ:بچه ها
کوک :هیس آروم بله چیشده
جیهوپ :ات
تهیونگ :ات چی شده ؟(با ترس )
جیهوپ :تا چند دقیقه ی دیگه بهوش میاد
تهیونگ :خاک تو سرت ترسیدم این چه نوع خبر دادنه
جیمین :ات آروم
کوک:بهوش اومدی
جیمین :ات چی شد ؟
جیهوپ :تا چند دقیقه ی دیگه بهوش میاد
جیمین : واقعاً
تهیونگ :آره
جیمین :می‌خوام برم پیشش
تهیونگ :بزار سرمت تموم بشه بعد هر جا خواستی برو
بعد اینکه جیمین سرمش تموم شد رفت تا ات ببینه
نامجون:بهوش اومدی
جیمین :آره نیم ساعتی میشه من میرم پیش ات
تو اتاق پیش ات
جیمین :ات..عشقم ..بیبی ترو خدا لطفاً اون چشای قشنگتو باز کن من تازه فهمیدم که چقدر دوست دارم
ات:جیمین (آروم )
جیمین :جان دلم حالت خوبه ؟
ات:دوست دارم (آروم )
جیمین :منم دوست دارم (و لب ات ملایم میبوسه که یهو دکتر میاد )
دکتر :بهوش اومدی
ات: اوهوم
دکتر :انگار هنوز اثر بیهوشی ها است
بعد معاینه =
دکتر :حالت فعلا خوبه کم خونی شدید داری یه سری دارو نوشتم سر موقع بخور
جیمین :مرسی دکتر
دکتر :راستی هوای این پسرم داشته باش از استرس عمل رفت زیر سرم
یک ماه بعد
از زبون ات:امروز روز عروسیم بود خیلی استرس داشتم بعد میکاپ و درست کردن موهام و پوشیدن لباسم جیمین اومد خیلی خوشتیپ شده تا اومد پریدم بغلش
جیمین :چه خوشگل شدی
ات:تو هم خیلی گوگولی شدی
جیمین :ای کاش
دیدگاه ها (۰)

رمان:فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ...جیمین :ای کاش عر...

رمان :فکر‌ کردی اگه برگردی خوشحال می شه اما ...از زبون جیمین...

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ....شوگا ویو دیدم ...

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ..سه هفته بعد سه ه...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

نام فیک: عشق مخفیPart: 40ویو ات*خیلی صدای تیر اندازی زیاد بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط