رمان فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ..


سه هفته بعد
سه هفته گذشته هنوز جیمین زنگ نزده ولی جیهوپ خیلی زنگ زده منم جواب دادم چون من با جیمین مشکل دارم نه با بقیه داشتم کارامو می کردم برم بیرون یکم شهرو بگردم که زنگ در خورد
ات:بله ؟(تا درو باز کرد جیمینو دید )
جیمین فقط ات رو نگاه می کرد ات خواست درو ببنده که جیمین پاشو گذاشت بین درو نزاشت
جیمین :ات ببخشید من غلط کردم معذرت می‌خوام لطفاً (با گریه همزمان وقتی درو هل میده)
ات :ازت متنفرم چطور تونستی هان ؟من که از ترکیه پاشدم اومدم پیشت این بود جوابت (افتاد زمین و شروع کرد گریه کردن )
جیمین : متاسفم (اومد ات بغل کنه که پسش زد )
ات :برو بیرون دیگه نمی‌خوام ببینمت
جیمین رفت خسته شدم دیگه از این زندگی رفتم تیغو برداشتمو رفتم تو پارک بغل هتل نشستم تیغ رو گذاشتم رو رگم فشار دادم پشیمون شدم از کارم سریع دستمو گذاشتم رو دستم که جلوی خون ریزی رو بگیرم که یهو یه نفر نشست کنارم
شوگا :سلام
ات:....
شوگا :ببخشید که بهت نگفتم بابت جیمین خودشم پشیمونه
ات: منم پشیمونم چرا زود تصمیم گرفتم (با بی حالی و گریه )
شوگا: خون چیه رو دستت ات ت..تو چیکار کردی
دیگه نمی‌تونستم خودمو نگه دارم افتادم همه جا تار شد و صداها واضع نبود که دیدم جیمین اومد و سیاهی
دیدگاه ها (۳)

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ....شوگا ویو دیدم ...

رمان فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما ..جیهوپ:بچه ها کوک ...

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال می شه اما کل حرف جیمین و نا...

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال می شه اما ...ات: سوپرایزجیم...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

تک پارتی در خواستی تهیونگ وقتی که همش سرمون تو گوشیه و همش ح...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط