پارت

#پارت145
آن طرف خط ، بهرام دیگر از جواب دادن عاطفه ، ناامید شده بود که عاطفه تماس را وصل کرد .

_بله؟!
+سلام دخترم ...

عاطفه اخم کرد ، هیچ جوره نمی توانست این محبت های ظاهری اش را تاب بیاورد.

_شما؟!

بهرام مکثی کرد و بعد چند لحظه گفت:

+حالا دیگه منو نمیشناسی؟
_فقط میخواستم مطمئن شم خودتی !
اخه میدونی ؟ گفتم شاید اشتباه گرفتی چون تا جایی...

بهرام نگذاشت حرفش تمام شود.

_عاطفه! آروم تر ، اجازه بده حرف بزنم...

اینبار پوزخند صدا داری زد.

+بابا ! تو میدونستی من کنکور قبول نشدم؟؟؟

بهرام سرفه ای کرد و گفت :

_آره میدونستم.
...
دیدگاه ها (۱)

#پارت146_آره میدونستم !عاطفه آهی کشید وگفت :+ میدونستی و هیچ...

#پارت147در اتاق را باز کرد و داخل رفت ._فرشید ؟ بهنام ؟ خواب...

#پارت144دست هایش را زیر سرش زده و به سقف خیره بود ؛خیره بود ...

#پارت143 لب پایینی اش را جلو داد و دم موهای گیس شده اش را دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط