عشق یا نفرات
عشق یا نفرات
پارتـ: دوازدهمـ
نگاهی به بیرون کردم یه جاده تاریک شب شده بود دیگه چون خرید لباس طول کشید چون لباسارو پرو میکردم که گفتم اینجا کجاست گف داریم میریم خونه ماشین خراب شد که رف پایین و نگاهی به ماشین یکی از لاستیکا سوراخ شده بود گوشیشو برداشت و به ینفر زنگ زد که چون تاریک بود استرس داشتم نمدونستم چرا ولی ترسیده بودم که همون موقعه دلم درد اومد و شکممو گرفتم ایی ارومی گفتم اصلا یه وضعی بود دلم میخواست بمیرمم که یهو یه فکری به سرم زد ببخشید سانگیو و لیا که یکی از باکس های لباس که لباسای بیشتری داخلش بودو برداشتم و تو کیفم گذاشتم و چون تاریک بود و کوک به ماشین تکیه داده بود منو نمیدید در ماشینو باز کردم و داشت با تلفن حرف میزد صدای درو نشنید اروم درو باز کردم و دویدم سمت جنگ و همون ترس لعنتی از تاریکی رو همونجا تو ماشین جا گذاشتم ترسمو فراموش کردم و دوییدم سمت جنگل گوشیمو تو جیبم گذاشتم نورشو روشن نکردم کمی که دور شدم بعد روشن کردم وقتی نور روشن شد اونجا ترسناک تر شد نمیدونستم کجا میرم که اونقدی دوییدم که پام خسته شد و زیر درخت نشتم و خوابم برد
....فردا صبح.....
هنوز زیر درخت بودم میدونستم سانگیو گوشی داره و بهش زنگ زدم که برداشت و گف کجایی دختر کل عمارتو ریختی بهم چطوری فرار کردی که گفتم نمیدونم کجام فقط یه جایی که ماشین خراب شد منم اونجا فرار کردم که گفت چه جرعتی داری تو تاریکی فرار کردی
که گفتم مجبور بودم مرده رو مخمه که سانگیو گف خیلی ادم فروشی باید منتظر ماهم میموندی و قط کرد نمیدونستم کجا بودم و همینطور میرفتم و از جنگل اومدم بیرون و رفتم کنار جاده راه رفتم که یه ماشین رد شد دستمو تکون دادام که وایساد یه پسر خوشگل و خوشتیپ و تنها بود اینجا چیکار میکرد که گف تو تنهایی اینجا چیکار میکنی دختر کوچولو گفتم داستانش طولانیه که گف حالا کجا میری گفتم نمدونم اینجا سر در گمم تو کجا میری گف سمت ججو میای گفتم اره میام و سوار ماشین شدم میدونم نباید سوار ماشین هرکسی شی ولی پسره خیلی جذابه نمیتونم بهش نه بگم
باهم به سمت ججو رفتیم هوا تازه روشن شده بود و یه وایبه عجیب و خوبی میداد که پسره گف اسمت چیه گفتم ات و اسم تو چیه گف سوجون
(اصلا هم اسم هان سوجون توی زیبای حقیقی نیست😂🗿)
شت اسمشم مثل خودش قشنگه
که ازم پرسید رل دارم گفتم نوچ که گفت ازت خوشم اومده بام رل میزنی تعجب کردم ولی هیچ وقت من چیزی رو رد نمیکنم و گفتم چرا که نه
(چرا همه انقد هولن خب وایسین اسمتونو بگید 😂🗿)
و یهو گف
خماری امروز دو پارت اپ میکنم بخاطر تاخیر
پارتـ: دوازدهمـ
نگاهی به بیرون کردم یه جاده تاریک شب شده بود دیگه چون خرید لباس طول کشید چون لباسارو پرو میکردم که گفتم اینجا کجاست گف داریم میریم خونه ماشین خراب شد که رف پایین و نگاهی به ماشین یکی از لاستیکا سوراخ شده بود گوشیشو برداشت و به ینفر زنگ زد که چون تاریک بود استرس داشتم نمدونستم چرا ولی ترسیده بودم که همون موقعه دلم درد اومد و شکممو گرفتم ایی ارومی گفتم اصلا یه وضعی بود دلم میخواست بمیرمم که یهو یه فکری به سرم زد ببخشید سانگیو و لیا که یکی از باکس های لباس که لباسای بیشتری داخلش بودو برداشتم و تو کیفم گذاشتم و چون تاریک بود و کوک به ماشین تکیه داده بود منو نمیدید در ماشینو باز کردم و داشت با تلفن حرف میزد صدای درو نشنید اروم درو باز کردم و دویدم سمت جنگ و همون ترس لعنتی از تاریکی رو همونجا تو ماشین جا گذاشتم ترسمو فراموش کردم و دوییدم سمت جنگل گوشیمو تو جیبم گذاشتم نورشو روشن نکردم کمی که دور شدم بعد روشن کردم وقتی نور روشن شد اونجا ترسناک تر شد نمیدونستم کجا میرم که اونقدی دوییدم که پام خسته شد و زیر درخت نشتم و خوابم برد
....فردا صبح.....
هنوز زیر درخت بودم میدونستم سانگیو گوشی داره و بهش زنگ زدم که برداشت و گف کجایی دختر کل عمارتو ریختی بهم چطوری فرار کردی که گفتم نمیدونم کجام فقط یه جایی که ماشین خراب شد منم اونجا فرار کردم که گفت چه جرعتی داری تو تاریکی فرار کردی
که گفتم مجبور بودم مرده رو مخمه که سانگیو گف خیلی ادم فروشی باید منتظر ماهم میموندی و قط کرد نمیدونستم کجا بودم و همینطور میرفتم و از جنگل اومدم بیرون و رفتم کنار جاده راه رفتم که یه ماشین رد شد دستمو تکون دادام که وایساد یه پسر خوشگل و خوشتیپ و تنها بود اینجا چیکار میکرد که گف تو تنهایی اینجا چیکار میکنی دختر کوچولو گفتم داستانش طولانیه که گف حالا کجا میری گفتم نمدونم اینجا سر در گمم تو کجا میری گف سمت ججو میای گفتم اره میام و سوار ماشین شدم میدونم نباید سوار ماشین هرکسی شی ولی پسره خیلی جذابه نمیتونم بهش نه بگم
باهم به سمت ججو رفتیم هوا تازه روشن شده بود و یه وایبه عجیب و خوبی میداد که پسره گف اسمت چیه گفتم ات و اسم تو چیه گف سوجون
(اصلا هم اسم هان سوجون توی زیبای حقیقی نیست😂🗿)
شت اسمشم مثل خودش قشنگه
که ازم پرسید رل دارم گفتم نوچ که گفت ازت خوشم اومده بام رل میزنی تعجب کردم ولی هیچ وقت من چیزی رو رد نمیکنم و گفتم چرا که نه
(چرا همه انقد هولن خب وایسین اسمتونو بگید 😂🗿)
و یهو گف
خماری امروز دو پارت اپ میکنم بخاطر تاخیر
۵.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.