برده بی نقص من پارت ۱۰
برده بی نقص من پارت ۱۰
ادامه ویو اجوما
یادم اومد ارباب گفته بود دستای ا.ت رو به تخت ببندم پس برگشتم تو اتاق و دستاش رو بستم به تخت و رفتم بیرون
ویو کوک
بعد اینکه فرار کرد خیلی عصبی شدم وقتی پیداش کردم تا حد مرگ تنبیه اش کردم و بعد از اتاق رفتم بیرون درسته عصبی بودم ولی قصد نداشتم بکشمش پس به اجوما گفتم ببرتش حموم بدنش رو پانسمان کنه لباس تنش کنه و ببرتش تو اتاق من و دستاش رو به تخت ببینده تا فرار نکنه
ویو ا.ت
بعد چند ساعت بیدار شدم تو اتاق کوک بودم و دستام به تخت بسته بود لباس جدید تنم بود ولی بدنم خیلی درد میکرد الان فهمیدم خیلی فکر احمقانه ای کردم اخه کی بهم گفت فرار کنم ( ویو ادمین من که نگفتم 😂) نمیتونم ازش فرار کنم پس مجبورم باهاش کنار بیام چشام رو بستم و خوابیدم
نظرتون؟؟
ادامه ویو اجوما
یادم اومد ارباب گفته بود دستای ا.ت رو به تخت ببندم پس برگشتم تو اتاق و دستاش رو بستم به تخت و رفتم بیرون
ویو کوک
بعد اینکه فرار کرد خیلی عصبی شدم وقتی پیداش کردم تا حد مرگ تنبیه اش کردم و بعد از اتاق رفتم بیرون درسته عصبی بودم ولی قصد نداشتم بکشمش پس به اجوما گفتم ببرتش حموم بدنش رو پانسمان کنه لباس تنش کنه و ببرتش تو اتاق من و دستاش رو به تخت ببینده تا فرار نکنه
ویو ا.ت
بعد چند ساعت بیدار شدم تو اتاق کوک بودم و دستام به تخت بسته بود لباس جدید تنم بود ولی بدنم خیلی درد میکرد الان فهمیدم خیلی فکر احمقانه ای کردم اخه کی بهم گفت فرار کنم ( ویو ادمین من که نگفتم 😂) نمیتونم ازش فرار کنم پس مجبورم باهاش کنار بیام چشام رو بستم و خوابیدم
نظرتون؟؟
۱۶.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.