پارت ۵۵
پارت ۵۵
من و آیدا یهو یادمون اوند که این آرش نیس که اذیتش کنیم و یاشار کلا کیه خیلی آروم برگشتیم سر جاهامون و آیدا خیلی آروم گفت : ببخشید یه لحظه موقعیت رو یادمون رفت .
خشمش فروکش کرد و گفت : منم زیادی شلوغش کردم اما از صدای بلند و مخصوصا جیغ متنفرم .
سرم رو تکون دادن و ادامه راه رو کلا سکوت کردیم و به منظره ی زیبایی که اطرافمون قرار داشت نگاه کردیم .
درختای بلند و سبز که جاده وسطشون قرار داشت و کبابی ها و رستوران هایی که بوی غذاشون با طبیعت آمیخته شده بود و منظره رو زیباتر میکرد .
بعد از جاده چالوس تو کرج یه ویلا گرفتیم و همونجا موندیم تا بقیه هم به ما اضافه شن .
یک ساعت بعد از ما یه گروه دیگه متشکل از یه پسر و یه دختر اومدن و به ما اضافه شدند .
قرار بود واسه اولین ماموریت تو یکی از پارتی های بالا شهر نقش یه طراح مد رو بازی کنیم و اعتماد یکی از دخترایی که تو مهمونی هستن رو بدست بیاریم .
اون دختره عاشق مده و به خاطر شغلش به یه طراح لباس نیاز داره .
با اینکه بعید می دونستم که تو همین جلسه اول بتونم اعتمادش رو جلب کنم و به عنوان طراح واسش کار کنم ولی بلاخره باید سعی خودم رو میکردم .
به دستور جناب سرهنگ قرار بود گریم بشیم چون اینجوری امکان شناخته شدنمون وجود داشت .
یه آرایشگر که خیلی هم خونگرم بود ما رو گریم کرد .
ازش خواستم زیاد تغییرم نده و اونم قبول کرد و فقط چند تا تغییر کوچیک ایجاد کرد واسم .
نذاشتم رنگ موهام و همچنین حالت ابروهام رو تغییر بده و اونم به موهام و ابروهام دست نزد .
یه لنز واسم گذاشت که عسلی بود و کلی تغییر کردم و ریگه مطمئن بودم کسی نمی تونه تشخیصم بده .
یه کلاه گیس رنگ موهای خودم گذاشت و به صورت چتری رو پیشونیم ریخت .
آیدا هم با لنز سبز عسلی کلا تغییر کرد و دیگه تغییر بیشتری ایجاد نکرد واسش .
هر دومون به یه رژ و ریمل اکتفا کردیم و چون کم آرایش می کردیم با همین تغییرات عوض شده بودیم .
واسه یاشارم موهاش رو فشن زدن و با یه تیپ اسپرت و لنز تمومش کردن .
بقیه هم به همین تغییرات بسنده کردن .
لباس من یه لباس بلند و کاملا پوشیده بود که خیلی هم شیک به نظر میرسید ، رنگشم سرمه ای بود و خیلی بهم میومد .
برای آیدا هم مدلش تقریبا با مال من شبیه بود و فقط رنگش که زرشکی بود .
همه چی آماده بود و من و آیدا به عنوان خواهر و دوست دختر یاشار باید به مهمونی میرفتیم .
یاشارم یکی از خلافکارا بود که باید با کله گنده هاشون قرارداد می بست .
یه پسر دیگه هم بود که کلا با خانمش بودن و با همین عنوان حضور پیدا می کردن .
جناب سرهنگ دو تا ماشین بنز فرستاده بود که باید با اون میرفتیم .
نزدیک یه خونه خیلی مجلل و بزرگ وایسادیم و از ماشین پیاده شدیم .
...
من و آیدا یهو یادمون اوند که این آرش نیس که اذیتش کنیم و یاشار کلا کیه خیلی آروم برگشتیم سر جاهامون و آیدا خیلی آروم گفت : ببخشید یه لحظه موقعیت رو یادمون رفت .
خشمش فروکش کرد و گفت : منم زیادی شلوغش کردم اما از صدای بلند و مخصوصا جیغ متنفرم .
سرم رو تکون دادن و ادامه راه رو کلا سکوت کردیم و به منظره ی زیبایی که اطرافمون قرار داشت نگاه کردیم .
درختای بلند و سبز که جاده وسطشون قرار داشت و کبابی ها و رستوران هایی که بوی غذاشون با طبیعت آمیخته شده بود و منظره رو زیباتر میکرد .
بعد از جاده چالوس تو کرج یه ویلا گرفتیم و همونجا موندیم تا بقیه هم به ما اضافه شن .
یک ساعت بعد از ما یه گروه دیگه متشکل از یه پسر و یه دختر اومدن و به ما اضافه شدند .
قرار بود واسه اولین ماموریت تو یکی از پارتی های بالا شهر نقش یه طراح مد رو بازی کنیم و اعتماد یکی از دخترایی که تو مهمونی هستن رو بدست بیاریم .
اون دختره عاشق مده و به خاطر شغلش به یه طراح لباس نیاز داره .
با اینکه بعید می دونستم که تو همین جلسه اول بتونم اعتمادش رو جلب کنم و به عنوان طراح واسش کار کنم ولی بلاخره باید سعی خودم رو میکردم .
به دستور جناب سرهنگ قرار بود گریم بشیم چون اینجوری امکان شناخته شدنمون وجود داشت .
یه آرایشگر که خیلی هم خونگرم بود ما رو گریم کرد .
ازش خواستم زیاد تغییرم نده و اونم قبول کرد و فقط چند تا تغییر کوچیک ایجاد کرد واسم .
نذاشتم رنگ موهام و همچنین حالت ابروهام رو تغییر بده و اونم به موهام و ابروهام دست نزد .
یه لنز واسم گذاشت که عسلی بود و کلی تغییر کردم و ریگه مطمئن بودم کسی نمی تونه تشخیصم بده .
یه کلاه گیس رنگ موهای خودم گذاشت و به صورت چتری رو پیشونیم ریخت .
آیدا هم با لنز سبز عسلی کلا تغییر کرد و دیگه تغییر بیشتری ایجاد نکرد واسش .
هر دومون به یه رژ و ریمل اکتفا کردیم و چون کم آرایش می کردیم با همین تغییرات عوض شده بودیم .
واسه یاشارم موهاش رو فشن زدن و با یه تیپ اسپرت و لنز تمومش کردن .
بقیه هم به همین تغییرات بسنده کردن .
لباس من یه لباس بلند و کاملا پوشیده بود که خیلی هم شیک به نظر میرسید ، رنگشم سرمه ای بود و خیلی بهم میومد .
برای آیدا هم مدلش تقریبا با مال من شبیه بود و فقط رنگش که زرشکی بود .
همه چی آماده بود و من و آیدا به عنوان خواهر و دوست دختر یاشار باید به مهمونی میرفتیم .
یاشارم یکی از خلافکارا بود که باید با کله گنده هاشون قرارداد می بست .
یه پسر دیگه هم بود که کلا با خانمش بودن و با همین عنوان حضور پیدا می کردن .
جناب سرهنگ دو تا ماشین بنز فرستاده بود که باید با اون میرفتیم .
نزدیک یه خونه خیلی مجلل و بزرگ وایسادیم و از ماشین پیاده شدیم .
...
۱۱۶.۰k
۰۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.