عشقدیوونگیه
#عشق_دیوونگیه
P:14
(ویو هیونجین)
نگاهم به ا.تی افتاد که رنگش به کبودی میزد
به سمتش دویدم و با رسیدم بهش خودمو جلوش روی زمین انداختم
شونه هاش گرفتم و به سمت خودم برش گردوندم
داشت نگاهم میکرد ولی انگار منو نمیدید
متوجهم نبود
انگار هیچ درکی از دنیای دورو برش نداشت
با دستام صورتشو قاب کردم و درحالی که به نفس نفس افتاده بودم گفتم
هیونجین: ا.ت به خودت بیا!! ا.ت
انگار تازه منو دیده باشه
اشکی از گوشه ی چشمش چکید و آروم اشکاش شدت گرفت
به سمت خودم کشیدمش و توی بغلم گمش کردم
به هق هق افتاده بود و تازه تونسته بود نفس بکشه
بازوهامو محکم تر دورش حلقه کردم و سعی کردم آرومش کنم
تجربه ای در این مورد نداشتم و نمیدونستم چجوری باید همدردی کنم
سرشو روی سینم گزاشته بود و لباسامو توی مشتش گرفت بود انگار که میخاستم فرار کنم
درحالی که موهاشو نوازش میکردم بوسه های کوچیکی روی موهاش میزاشتم تا بلکه کمی حواسشون پرت کنم
P:14
(ویو هیونجین)
نگاهم به ا.تی افتاد که رنگش به کبودی میزد
به سمتش دویدم و با رسیدم بهش خودمو جلوش روی زمین انداختم
شونه هاش گرفتم و به سمت خودم برش گردوندم
داشت نگاهم میکرد ولی انگار منو نمیدید
متوجهم نبود
انگار هیچ درکی از دنیای دورو برش نداشت
با دستام صورتشو قاب کردم و درحالی که به نفس نفس افتاده بودم گفتم
هیونجین: ا.ت به خودت بیا!! ا.ت
انگار تازه منو دیده باشه
اشکی از گوشه ی چشمش چکید و آروم اشکاش شدت گرفت
به سمت خودم کشیدمش و توی بغلم گمش کردم
به هق هق افتاده بود و تازه تونسته بود نفس بکشه
بازوهامو محکم تر دورش حلقه کردم و سعی کردم آرومش کنم
تجربه ای در این مورد نداشتم و نمیدونستم چجوری باید همدردی کنم
سرشو روی سینم گزاشته بود و لباسامو توی مشتش گرفت بود انگار که میخاستم فرار کنم
درحالی که موهاشو نوازش میکردم بوسه های کوچیکی روی موهاش میزاشتم تا بلکه کمی حواسشون پرت کنم
- ۱۱.۵k
- ۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط