عشق دیوونگیه
#عشق_دیوونگیه
P:15
(ویو هیونجین)
بعد از چند دقیقه صدای گریه هاش آروم قطع شد پس حدس زدم خوابیده باشه
آروم دستمو زیر پاهاش گزاشتمو توی یه حرکت بلندش کردم و به سمت کلبه رفتم
در کلبه رو باز کردم و ا.تو روی تخت گزاشتم
پتورو روش کشیدم و موهایی که جلوی صورتش ریخته بودو پشت گوشش گزاشتم
باید سریع تر از اینجا میرفتیم جامونو پیدا کرده بودن و اینجا هیچ بادیگاردی ندارم
باید سریع تر به امارت برگردیم
با این افکار از جام بلند شدم و خواستم از تخت فاصله بگیرم تا چندتا قرص بردارم ولی با کشیده شدن لباسم از حرکت ایستادم و به لباسم نگاه کردم
عین بچه ها لباسمو توی دستاش گرفته بودو نمیزاشت جایی برم
لبخندی از این حرکتش زدم و بغل تخت نشستم
دستامو به سمت دستش که لباسمو اسیر کرده بود بردم
دستاشو توی دستام قفل کردم و گفتم
هیونجین: من جایی نمیرم!! اوکیه؟
با همون چشمای بسته سرشو بالا پایین کردو دستامو محکم تر گرفت
یادم باشع وقتی اون پسررو دیدم اول ازش تشکر کنم که باعث شد بتونم نزدیک ا.ت بشم بعد بکشمش (یادتون رفته بود روانیه😂)
بیخیال این فکرا شدم و فقط به ا.ت زول زدم
به هر حال این فرصت همیشه پیش نمیاد
P:15
(ویو هیونجین)
بعد از چند دقیقه صدای گریه هاش آروم قطع شد پس حدس زدم خوابیده باشه
آروم دستمو زیر پاهاش گزاشتمو توی یه حرکت بلندش کردم و به سمت کلبه رفتم
در کلبه رو باز کردم و ا.تو روی تخت گزاشتم
پتورو روش کشیدم و موهایی که جلوی صورتش ریخته بودو پشت گوشش گزاشتم
باید سریع تر از اینجا میرفتیم جامونو پیدا کرده بودن و اینجا هیچ بادیگاردی ندارم
باید سریع تر به امارت برگردیم
با این افکار از جام بلند شدم و خواستم از تخت فاصله بگیرم تا چندتا قرص بردارم ولی با کشیده شدن لباسم از حرکت ایستادم و به لباسم نگاه کردم
عین بچه ها لباسمو توی دستاش گرفته بودو نمیزاشت جایی برم
لبخندی از این حرکتش زدم و بغل تخت نشستم
دستامو به سمت دستش که لباسمو اسیر کرده بود بردم
دستاشو توی دستام قفل کردم و گفتم
هیونجین: من جایی نمیرم!! اوکیه؟
با همون چشمای بسته سرشو بالا پایین کردو دستامو محکم تر گرفت
یادم باشع وقتی اون پسررو دیدم اول ازش تشکر کنم که باعث شد بتونم نزدیک ا.ت بشم بعد بکشمش (یادتون رفته بود روانیه😂)
بیخیال این فکرا شدم و فقط به ا.ت زول زدم
به هر حال این فرصت همیشه پیش نمیاد
۶.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.