part10💕🐈
part10💕🐈
ی.یعنی میتونم همرو ببینم؟
هایون«ل.لازم نیست واقعا
یونگی«زودباش
لبخندی زدم و سمت اتاق رفتمو واردش شدم،کمد رو باز کردم و آستین بلند راه راهم رو با شلوار آبیم دراوردم، موهام رو با کلیپس بستم و تینت صورتیای زدم.. خط چشم کوتاهی گوشه چشمم کشیدم و وسایل دانشگاه رو برداشتم.. بیرون رفتم و سمت یونگی حرکت کردم.. پشت سرش وارد ماشین شدمو رفتیم دانشگاه
«6ساعتبعد»
کلافه دستی به موهام کشیدم.. یعنی چی؟ باید برم توی اتاقش و همه چیز رو زیر و رو کنم؟ چطوری؟
یونگی«هایون.. سریع بیا اتاقم[داد]
لرز به تنم افتاده بود، یعنی باید چیکار میکردم؟ چیاکی با پوزخند نگاهم میکرد.. وارد اتاقش شدم که با وسایل شکسته زیادی روبرو شدم و رگ گردن یونگی بیرون زده بود..
هایون«ا.ا.ارباب.. چ.چیشده؟
یونگی«خودت که بهتر میدونی جاسوس خانم!
هایون«یونگی..من..
نتونستم خودم رو کنترل کنم و اشک از چشمام جاری شد..نمیدوستم باید چیکار کنم..
یونگی«هایون..قصد ندارم بکشمت..ولی یه مجازات بدتر دارم
هایون«چی..؟[گریه]
یونگی«از گریه حالم بهم میخوره..تمومش کن!
هایون«باشه..
ی.یعنی میتونم همرو ببینم؟
هایون«ل.لازم نیست واقعا
یونگی«زودباش
لبخندی زدم و سمت اتاق رفتمو واردش شدم،کمد رو باز کردم و آستین بلند راه راهم رو با شلوار آبیم دراوردم، موهام رو با کلیپس بستم و تینت صورتیای زدم.. خط چشم کوتاهی گوشه چشمم کشیدم و وسایل دانشگاه رو برداشتم.. بیرون رفتم و سمت یونگی حرکت کردم.. پشت سرش وارد ماشین شدمو رفتیم دانشگاه
«6ساعتبعد»
کلافه دستی به موهام کشیدم.. یعنی چی؟ باید برم توی اتاقش و همه چیز رو زیر و رو کنم؟ چطوری؟
یونگی«هایون.. سریع بیا اتاقم[داد]
لرز به تنم افتاده بود، یعنی باید چیکار میکردم؟ چیاکی با پوزخند نگاهم میکرد.. وارد اتاقش شدم که با وسایل شکسته زیادی روبرو شدم و رگ گردن یونگی بیرون زده بود..
هایون«ا.ا.ارباب.. چ.چیشده؟
یونگی«خودت که بهتر میدونی جاسوس خانم!
هایون«یونگی..من..
نتونستم خودم رو کنترل کنم و اشک از چشمام جاری شد..نمیدوستم باید چیکار کنم..
یونگی«هایون..قصد ندارم بکشمت..ولی یه مجازات بدتر دارم
هایون«چی..؟[گریه]
یونگی«از گریه حالم بهم میخوره..تمومش کن!
هایون«باشه..
۴.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.