qart 9
qart 9
قدرت عشق
تهیونگ:تو از زندگی من چی میخوای ها چی میخوای دختره هرزه(با داد و اعصبانیت)
آرا:او به به تهیونگ شی بلاخره بعد مدت ها دیدمتون چه عجب
تهیونگ:ببین دختره هرزه پاتو از زندگی من بگش بیرون برو خدارو شکر کن که بخاطر کشتن بچم ازت شکایت نکردم
آرا:به من چه که بدن اون زنت ضعیف بود نتونست یه بچرم نگه داره ولی اگ با من ازدواج کنی مطمعن باش کلی برات بچه میارم
تهیونگ:ببین دیگ خفو شو من هیچوقت باهات ازدواج نمیکنم پس این خیالای پوج رو از سرت دور کن چون هیچوقت قرار نیس منو و تو یه خونه بخوابیم و بیدار شیم فهمیدی؟!(باداد و اعصبانیت)
اینو گفتم و زدم بیرون از اتاق و رفتم شرکت خودم
آرا:حالا میبینی ببین چجوری مال خودم
میکنم تهیونگ شی (با خنده شیطنت امیز)
(ویو جه یی
بعد اینکه یکم خوابیدم بیدار شدم دیدم تهیونگ نیس از آشپزخونه یه صداهای می اومد رفتم ببینم کیه دیدم اجوماس
جه یی:اووو.....صلا اجوما چه عجب پیدات شد
اجوما:سلام دختر خوشگلم حالت چطوره؟
جه یی:مرصی خوبم تو خوبی ؟
اجوما:فدات دخترم منم خوبم
بعد سلام کردن به اجوما رفتم نشستم تا وقتی تهیونگ بر میگرده ادامه کتابمو بخونم
ویو تهیونگ
(نشسته بودم سر جلسه ولی واقعا نمیشنیدم کی چی میگه دیگ داشتن دیوونه میشدم بلاخره بعد ۲ ساعت جلسه تموم شد و
راه افتادم تا برم سمت خونه وقتی رسیدم دیدم جه یی نشسته داره کتاب مینویسه)
رفتم از پست بغلش کردم
تهیونگ:سلام عشقم
جه یی:سلام نفسم چرا دیر کردی
تهیونگ:ببخشید کارا زیاد بود
جه یی:حالا اشکال نداره شام خوردی؟
تهیونگ:نه عزیزم مگه من بدون تو چیزی میخورم
جه یی:خوبه حالا برو دستتو یشور بیا بریم شام بخوریم منم گشنمه
تهیونگ:باش
بوسه ای رو لبای جه یی زدم و بعد رفتم دستمو شستمو لباسمو عوض کردم اومدم پایین تا شام بخوریم بعد خوردن شام چون اجوما رفته بود خودمون میزو جمع کردیم بعد رفتیم بالا تو اتاقمون و بعد از انجام کارهای لازم تو بغل هم به خواب رفتیم البته جه یی بازم شیطنت کرد تا سکس کنیم ولی من با اینکه خودمم نیاز داشتم چون حالش بد بود و بدنش ضعف داشت هنوز قبول نکردم.
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
تهیونگ:تو از زندگی من چی میخوای ها چی میخوای دختره هرزه(با داد و اعصبانیت)
آرا:او به به تهیونگ شی بلاخره بعد مدت ها دیدمتون چه عجب
تهیونگ:ببین دختره هرزه پاتو از زندگی من بگش بیرون برو خدارو شکر کن که بخاطر کشتن بچم ازت شکایت نکردم
آرا:به من چه که بدن اون زنت ضعیف بود نتونست یه بچرم نگه داره ولی اگ با من ازدواج کنی مطمعن باش کلی برات بچه میارم
تهیونگ:ببین دیگ خفو شو من هیچوقت باهات ازدواج نمیکنم پس این خیالای پوج رو از سرت دور کن چون هیچوقت قرار نیس منو و تو یه خونه بخوابیم و بیدار شیم فهمیدی؟!(باداد و اعصبانیت)
اینو گفتم و زدم بیرون از اتاق و رفتم شرکت خودم
آرا:حالا میبینی ببین چجوری مال خودم
میکنم تهیونگ شی (با خنده شیطنت امیز)
(ویو جه یی
بعد اینکه یکم خوابیدم بیدار شدم دیدم تهیونگ نیس از آشپزخونه یه صداهای می اومد رفتم ببینم کیه دیدم اجوماس
جه یی:اووو.....صلا اجوما چه عجب پیدات شد
اجوما:سلام دختر خوشگلم حالت چطوره؟
جه یی:مرصی خوبم تو خوبی ؟
اجوما:فدات دخترم منم خوبم
بعد سلام کردن به اجوما رفتم نشستم تا وقتی تهیونگ بر میگرده ادامه کتابمو بخونم
ویو تهیونگ
(نشسته بودم سر جلسه ولی واقعا نمیشنیدم کی چی میگه دیگ داشتن دیوونه میشدم بلاخره بعد ۲ ساعت جلسه تموم شد و
راه افتادم تا برم سمت خونه وقتی رسیدم دیدم جه یی نشسته داره کتاب مینویسه)
رفتم از پست بغلش کردم
تهیونگ:سلام عشقم
جه یی:سلام نفسم چرا دیر کردی
تهیونگ:ببخشید کارا زیاد بود
جه یی:حالا اشکال نداره شام خوردی؟
تهیونگ:نه عزیزم مگه من بدون تو چیزی میخورم
جه یی:خوبه حالا برو دستتو یشور بیا بریم شام بخوریم منم گشنمه
تهیونگ:باش
بوسه ای رو لبای جه یی زدم و بعد رفتم دستمو شستمو لباسمو عوض کردم اومدم پایین تا شام بخوریم بعد خوردن شام چون اجوما رفته بود خودمون میزو جمع کردیم بعد رفتیم بالا تو اتاقمون و بعد از انجام کارهای لازم تو بغل هم به خواب رفتیم البته جه یی بازم شیطنت کرد تا سکس کنیم ولی من با اینکه خودمم نیاز داشتم چون حالش بد بود و بدنش ضعف داشت هنوز قبول نکردم.
کپی ممنوع❌️❌️
۲۵.۹k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.