qart 8
qart 8
قدرت عشق
ویو تهیونگ
(صبح از خواب بیدار شدم دیدم جه یی کنارم خوابیده مم من میتونم از این فرشته دل بکنم چطور مامانم میخواد با اون آرا ازدواج کنم اوفف لعنتی)
تهیونگ:عشقم نمیخوای بیدار شی؟(آروم دم گوشش زمزمه کرد)
جه یی:نه خوابم میاد(با صدای خواب آلود )
تهیونگ:باش پس من میرم صبحونه حاضر کنم بعد میام بیدارت میکنمااا نگی نگفتی
جه یی:باش
بوسه ای رو گونش گذاشتم و رفتم پایین تا صبحونه آماده کنم بعد اینکه صبحونه آماده کردم دوباره برگشتم بالا تو اتاق
تهیونگ:خوب دیگ پاشو بیا بریم صبحونه بخوریم
جه یی:وایییی کشتی منو باشه
تهیونگ:هه هه هه (خنده)
خوب زود باش بیا
داشتم از رو تخت بلند میشدم که
جه یی:ایییییی(با بغض)
تهیونگ:چی شد؟!
جه یی:شکمم درد گرفت(با بغض)
تهیونگ:خوب عزیزم بخیه هس دیگه معلومه که درد میگیره باید مراقب باشی تازه میخواسی دیشب باهم با این وضعت سکس کنیم اگ اونطوری میشد که زبونم لال باید دوباره بستری میشدی
جه یی:یا بسه دیگه انقد سکس سکس نکن
خجالتم خوب چیزیه
تهیونگ:چرا باید خجالب بکشم ها وقتی تو اسمشو میبری خجالت نمیکشی من با ید خجالت بکشم؟(با خنده)
جه یی:باش دیگ بسه دلم درد میکنه اخخخ
تهیونگ:باشه وایسا الان برات مسکن میارم
جه یی:اوک
رفتم پایین قرصو برداشتم با یه لیوان آب بردم دادم به جه یی بعد اینکه حالش بهتر شد رفتیم پایین تا صبحونه بخوریم بعد اینکه صبحونه رو خوردیم جه یی رفت رو کاناپه دراز کشید تا فیلم ببینه دیدم خوابش برده رفتم یه ملافه از اتاق برداشتم کشیدم روش به اجوما(خدمتکار خونه) هم زنگ زدم تا بیاد پیشش تا تنها نباشه
خودمم رفتم یه دوش ۱۵ دیقه ای گرفتم حاضر شدم تا برم خدمت اون آرا لعنتی برسم
رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت شرکت پدر آرا که آرا اداره میکنه وقتی رسیدم
یکی از کارکنا اومد سمتم تا ماشینو ببره پارکینگ
تهیونگ:اگه میشه بزارین همینجا بمونه ماشین زود بر میگردم
ک.ن: بله حتما قربان
رفتم بالا و در اتاق ارا رو زدم
تهیونگ:تق تق تق(صدای در)
آرا:بیا تو
رفتم داخل و.............
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
ویو تهیونگ
(صبح از خواب بیدار شدم دیدم جه یی کنارم خوابیده مم من میتونم از این فرشته دل بکنم چطور مامانم میخواد با اون آرا ازدواج کنم اوفف لعنتی)
تهیونگ:عشقم نمیخوای بیدار شی؟(آروم دم گوشش زمزمه کرد)
جه یی:نه خوابم میاد(با صدای خواب آلود )
تهیونگ:باش پس من میرم صبحونه حاضر کنم بعد میام بیدارت میکنمااا نگی نگفتی
جه یی:باش
بوسه ای رو گونش گذاشتم و رفتم پایین تا صبحونه آماده کنم بعد اینکه صبحونه آماده کردم دوباره برگشتم بالا تو اتاق
تهیونگ:خوب دیگ پاشو بیا بریم صبحونه بخوریم
جه یی:وایییی کشتی منو باشه
تهیونگ:هه هه هه (خنده)
خوب زود باش بیا
داشتم از رو تخت بلند میشدم که
جه یی:ایییییی(با بغض)
تهیونگ:چی شد؟!
جه یی:شکمم درد گرفت(با بغض)
تهیونگ:خوب عزیزم بخیه هس دیگه معلومه که درد میگیره باید مراقب باشی تازه میخواسی دیشب باهم با این وضعت سکس کنیم اگ اونطوری میشد که زبونم لال باید دوباره بستری میشدی
جه یی:یا بسه دیگه انقد سکس سکس نکن
خجالتم خوب چیزیه
تهیونگ:چرا باید خجالب بکشم ها وقتی تو اسمشو میبری خجالت نمیکشی من با ید خجالت بکشم؟(با خنده)
جه یی:باش دیگ بسه دلم درد میکنه اخخخ
تهیونگ:باشه وایسا الان برات مسکن میارم
جه یی:اوک
رفتم پایین قرصو برداشتم با یه لیوان آب بردم دادم به جه یی بعد اینکه حالش بهتر شد رفتیم پایین تا صبحونه بخوریم بعد اینکه صبحونه رو خوردیم جه یی رفت رو کاناپه دراز کشید تا فیلم ببینه دیدم خوابش برده رفتم یه ملافه از اتاق برداشتم کشیدم روش به اجوما(خدمتکار خونه) هم زنگ زدم تا بیاد پیشش تا تنها نباشه
خودمم رفتم یه دوش ۱۵ دیقه ای گرفتم حاضر شدم تا برم خدمت اون آرا لعنتی برسم
رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت شرکت پدر آرا که آرا اداره میکنه وقتی رسیدم
یکی از کارکنا اومد سمتم تا ماشینو ببره پارکینگ
تهیونگ:اگه میشه بزارین همینجا بمونه ماشین زود بر میگردم
ک.ن: بله حتما قربان
رفتم بالا و در اتاق ارا رو زدم
تهیونگ:تق تق تق(صدای در)
آرا:بیا تو
رفتم داخل و.............
کپی ممنوع❌️❌️
۳۵.۴k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.