qart 10
qart 10
قدرت عشق
ویو جه یی
(از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۸:۳۰ چون امروز روز تعطیل بود دوباره دراز کشیدم رو بازو تهیونگ دستمو گذاشتم رو صورتش و آروم نوازش کردم که یهو تهیونگ بیدار شد)
تهیونگ:بیدار شدی بیب(با صدای خواب الود)
جه یی:اوهوم
تهیونگ:ساعت چنده؟
برگشتم به ساعت نگاه کردم
جه یی:۸:۵۰
تهیونگ:پس هنوز زوده یکم دیگ بخوابیم
تهیونگ منو تو آغوشش گرفت و دوباره چشماشو بست منم همینطوری بهش زل زدم بودم و دستم و لای موهاش تکون میدادم
که تهیونگ چشاشو باز کرد
تهیونگ:خوابت نمیاد؟
جه یی:نه
تهیونگ:پس میخوای چیکار کنیم
جه یی:عامم.... خوب... بگم عصبی نمیشی
تهیونگ:نه بگو
جه یی:خوب شاید یکم شیطونی
تهیونگ:جه یی چرا انقد اصرار میکنی مگ نشنیدی دکتر چی گفت ممکنه حالت بد شه پس یکم صبر داشته باش لطفا (جدی)
جه یی:من میدونم توهم بهش نیاز داری پس چرا اینطوری میکنی من حالم خوبه
تهیونگ:اوففف از دست تو
نه....نه....نه تا کاملا خوب نشی نمیشه (با صدای نسبتا بلند)
بعد گفتن این حرف رفت تو حموم تا دوش بگیره منم ملافرو کشیدم رو سرمو آرام گریه کردم من واقعا نمیفهمم چرا اینطوری میکنه من اونو میشناسم میدونم که الان خیلی بهش نیاز داره و پایین تنش درد داره
ویو تهیونگ
(نمیخواستم انجامش بدم ولی دیگه مجبور بودم چون واقعا درد بدی داشتم برا همین وان رو پر آب کردم و نشستم توش دستمو دور عضوم حلقه کردم و......
بعد ۳۰ دیقه انجام دادن بلاخره دردم یکم کم شد و رفتم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون از حموم )
دیدم جه یی ملافرو کشیده رو صورتش حتما ناراحت شده ولی آخه منم بخاطر خودش میگم
رفتم کنارش دراز کشیدم
تهیونگ: اوففف باشه عزیزم من معذرت میخوام
جه یی:.........
تهیونگ:الان باهام قهری؟
جه یی:.......
تهیونگ:میخوای بریم بیرون یکم گردش
ملافرو از رو سرش کشید پایین
جه یی:اخجون ارههههه(با ذوق)
تهیونگ:تو که قهر بودی چی شد پس؟(با خنده)
جه یی :یااااا دوباره قهر میکنماااا
تهیونگ:اوکی باشه حالا قهر نکن برو حاضرشو بیا بریم منتظرم
جه یی:اوک ددی
رفتم یه هودی سفید با شلوار سفید و یه کفش اسپرت سفید پوشیدمو اومدم بیرون
یه آرایش ساده ای هم انجام دادم
جه یی:بریم
تهیونگ:اوهوم بریم
داشتیم از خونه میرفتیم بیرون که یهو.............
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
ویو جه یی
(از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۸:۳۰ چون امروز روز تعطیل بود دوباره دراز کشیدم رو بازو تهیونگ دستمو گذاشتم رو صورتش و آروم نوازش کردم که یهو تهیونگ بیدار شد)
تهیونگ:بیدار شدی بیب(با صدای خواب الود)
جه یی:اوهوم
تهیونگ:ساعت چنده؟
برگشتم به ساعت نگاه کردم
جه یی:۸:۵۰
تهیونگ:پس هنوز زوده یکم دیگ بخوابیم
تهیونگ منو تو آغوشش گرفت و دوباره چشماشو بست منم همینطوری بهش زل زدم بودم و دستم و لای موهاش تکون میدادم
که تهیونگ چشاشو باز کرد
تهیونگ:خوابت نمیاد؟
جه یی:نه
تهیونگ:پس میخوای چیکار کنیم
جه یی:عامم.... خوب... بگم عصبی نمیشی
تهیونگ:نه بگو
جه یی:خوب شاید یکم شیطونی
تهیونگ:جه یی چرا انقد اصرار میکنی مگ نشنیدی دکتر چی گفت ممکنه حالت بد شه پس یکم صبر داشته باش لطفا (جدی)
جه یی:من میدونم توهم بهش نیاز داری پس چرا اینطوری میکنی من حالم خوبه
تهیونگ:اوففف از دست تو
نه....نه....نه تا کاملا خوب نشی نمیشه (با صدای نسبتا بلند)
بعد گفتن این حرف رفت تو حموم تا دوش بگیره منم ملافرو کشیدم رو سرمو آرام گریه کردم من واقعا نمیفهمم چرا اینطوری میکنه من اونو میشناسم میدونم که الان خیلی بهش نیاز داره و پایین تنش درد داره
ویو تهیونگ
(نمیخواستم انجامش بدم ولی دیگه مجبور بودم چون واقعا درد بدی داشتم برا همین وان رو پر آب کردم و نشستم توش دستمو دور عضوم حلقه کردم و......
بعد ۳۰ دیقه انجام دادن بلاخره دردم یکم کم شد و رفتم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون از حموم )
دیدم جه یی ملافرو کشیده رو صورتش حتما ناراحت شده ولی آخه منم بخاطر خودش میگم
رفتم کنارش دراز کشیدم
تهیونگ: اوففف باشه عزیزم من معذرت میخوام
جه یی:.........
تهیونگ:الان باهام قهری؟
جه یی:.......
تهیونگ:میخوای بریم بیرون یکم گردش
ملافرو از رو سرش کشید پایین
جه یی:اخجون ارههههه(با ذوق)
تهیونگ:تو که قهر بودی چی شد پس؟(با خنده)
جه یی :یااااا دوباره قهر میکنماااا
تهیونگ:اوکی باشه حالا قهر نکن برو حاضرشو بیا بریم منتظرم
جه یی:اوک ددی
رفتم یه هودی سفید با شلوار سفید و یه کفش اسپرت سفید پوشیدمو اومدم بیرون
یه آرایش ساده ای هم انجام دادم
جه یی:بریم
تهیونگ:اوهوم بریم
داشتیم از خونه میرفتیم بیرون که یهو.............
کپی ممنوع❌️❌️
۲۳.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.