زخم کهنه

زخم کهنه
پارت ۱۱۲

لبهای پزشک عینکی روی هم فشرده شد : تو بهم بگو این چه وضعیتیه؟ من هیچی نمیدونم ! نمیدونم چطور آدمی که ده سال پیش جلوی چشمام مرد حالا اینطوری
خوشگلتر و لعنتی تر از قبل زنده است !

بکهیون نفسش رو کلافه داد بیرون و دست به سینه لحظه سکوت بود و بالآخره گفت : بعد از

شد. چند اینکه پدرت تو رو برد پلیسا همه شما رو دنبال کردن و

من موندم ، بردمش بیمارستان تیر به نقاط حیاتیش

·

نخورده بود.اما بهرحال زیادی ضعیف بود.زمان زیادی رو بیهوش بود. وقتی هم که بهوش اومد ازم پرسید چی شده . چرا اونجاست و وقتی براش تعریف کرد گفت چیزی یادم نمی آد ! بهمین راحتی من و خانوادهش رو یادش بود. گشتم برادرش رو پیدا کردم و یه مشت توی صورتش کوبوندم . اونم بدون اونکه بروی خودش

...

بیاره خیلی عادی سومین رو قبول کرد. نه از دیدنش خوشحال بود و نه ناراحت بعد از اون هیچوقت دیگه

اسمی ازت نیاورد دکترش میگفت به سرش ضربه

نخورده اما با یه روانپزشک که صحبت کردم گفت چیز عجیبی نیست. ممکنه بخاطر شوک حادثه مغزش بخشی

...

از خاطراتش رو حذفش کرده باشه دلم نمیخواست پیش اون عوضی بمونه ولی چه میشه کرد ؟ لی به پدرم داد که نمیخواد از جانب ما احساس ناامنی کنه. فکر میکرد من این شیطنت هارو بهت یاد دادم.نمیدونم

دستور

تو کجا بودی ... ولی بهرحال من رو فرستاد فرانسه. فهمیدم کیم پدرم رو اخراج کرده ولی نمیدونستم حالا که وکیل بیون دیگه ربطی به پدرت نداره چرا هنوز من مجبورم توی تبعید باشم حتی هنوز فرانسویم خوب نیست بعد اینهمه سال ! با سومین کمابیش در ارتباط بودم. نمیدیدمش اما کاملا حس میکردم که روز به روز داره بزرگتر میشه حرف زدنش تغییر کرد . رفتارش چهره ش تغییر کرد و یک بار که خیلی

تغییر کرد

...

قاچاقی برگشتم کره فهمیدم با یه نفر توی دانشگاه آشنا
بود.

میکردم یا نصیحت اون بهرحال راه خودشو پیدا کرده فقط گفتم هرکار که میکنه من بايد وكيلش باشم تا حداقل مواظب غلطهاش باشم . قبول کرد ! چند باری بعدش اومدم کره و برگشتم و حالا اگه بابای عوضی جنابعالی اجازه بده اومدم که بمونم .

بعد از یه سخنرانی دور و دراز بکهیون ساکت شد. رفت و قهوه ای که تهیونگ تمام مدت منتظر آماده شدنش بود رو

برداشت و جرعه ای نوشید.

این مال من چون خیلی حرف زدم!

تهیونگ اما حواسش به شوخیش .نبود با چهره ای مغموم

آهسته گفت : متاسفم هیونگ!

بکهیون ابرو بالا انداخت : بخاطر کدومش؟
دیدگاه ها (۸)

ظهور ازدواج پارت ۴۴۳خواب الود و به زور چشمامو باز کردم هوا ر...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۴۴ حدود ۱۰نفر آدم زن و مرد که...

زخم کهنه پارت ۱۱۰ سایمون_ حکم کوفت رو داشت به بکهیون گفته ب...

زخم کهنه پارت ۱۰۹ از پدرم بدم می.آد هیچوقت براش کار نکردم ....

زخم کهنه پارت ۲۲ چهار چند لحظه صورت جذابی که برای اولین بار ...

زخم کهنه پارت ۲۴ ورودی میرفت ناخودآگاه از جا پرید به سمتش د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط