زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۱۰۹
از پدرم بدم می.آد هیچوقت براش کار نکردم . بخاطر اینکه براش کار نکنم حاضر شدم دست از جراحی بکشم و
اینکه براش کار نکنم حاضر شدم دست از جراحی بکشم و بشینم توی کلینیک بیمار ویزیت کنم . آره طرز فکرمون با هم متفاوته ولی اینکه فکر میکنی جاسوسم واقعا آزارم میده. قسم میخورم قرار نیست از جانب من تهدید شی
فقط میخوام مراقبت باشم . همین !
بعد از یه سخنرانی طولانی تکیه داد به پشت صندلی . اینقدر بریده بریده حرف زده بود که نمیدونست تونسته منظورش رو برسونه یا نه سومین با اخم بهش خیره مونده بود . لبهاش روی هم فشرده میشد و گوشهی چشمش که پرید تهیونگ حس کرد حالتش عادی نیست.
سرش رو کمی خم کرد و با دیدن دستش که داشت روی
شکمش فشرده میشد چشمهاش درشت شدند.
حالت۔
حرفش قطع شد : خوشحالم که پیشاپیش خودت فهمیدی قراره نظرم چی باشه ؟ ... الآن قرار بود تاثیر بگیرم ؟ ... احساسات تو برای من مهم نیست دکتر اونموقعی که
...
فرصت داشتی باید مراقب رفتارت میبودی !
...
حالا
مدام بین حرفهاش مکث میکرد و نفس عمیق میگرفت. اما وسط جمله ش دیگه رسما نالهش دراومد. تهیونگ با دیدن بکهیون که از دور می اومد بلند شد و به سمتش رفت بگو یه لیوان آب بیارن تا برمیگردم هیونگ
چشمهای بکهیون فرصت درشت شدن پیدا نکرد چون تهیونگ غیب شد . چند ثانیه بیشتر طول نکشید که از ماشینش برگشت و دو تا دونه قرص گذاشت کف دست سومین:بخور !
و آب رو گرفت سمتش دخترک بی حرف آب رو رفت بالا و تهیونگ بعد از چند دقیقه تماشای نگران برگشت سر جاش . بکهیون چند لحظه گیج نگاهشون کرد و
گفت میشه به منم بگین چی شده ؟
سومين
که حالا کمی حالش بهتر شده بود نفس عمیق
کشید : خوبم . چیزی نیست !
تهیونگ با اخم بهش خیره مونده بود . از رفتارش معلوم
بود که چقدر این اتفاق براش تکراریه . اما مطمئن بود . دفعات قبل و قبل تر و قبلترش کسی نبود که قرص به حلقش بریزه
که
اینکه خودش بیاهمیت بود و کسی هم نبوده که تمام این سالها مراقب سلامتیش باشه براش غم انگیز بود و تهیونگ سعی کرد به این قضیه که چرا با اینکه اون دختر به شدت سعی میکنه خودش رو بی اهمیت نشون بده حالا بدنش همچین واکنشی به حرفهاش نشون داده بود زیاد توجه نکنه و به خودش امید واهی نده
نفس عمیقشو داد بیرون و آهسته به کابینت های پشت سرش تکیه داد خیره به قهوه ساز که قطره قطره قهوهش رو توی ماگ سیاه رنگ میریخت به دیشب فکر میکرد.دیشب بعد از شامی که براش و احتمالا برای
که
پارت ۱۰۹
از پدرم بدم می.آد هیچوقت براش کار نکردم . بخاطر اینکه براش کار نکنم حاضر شدم دست از جراحی بکشم و
اینکه براش کار نکنم حاضر شدم دست از جراحی بکشم و بشینم توی کلینیک بیمار ویزیت کنم . آره طرز فکرمون با هم متفاوته ولی اینکه فکر میکنی جاسوسم واقعا آزارم میده. قسم میخورم قرار نیست از جانب من تهدید شی
فقط میخوام مراقبت باشم . همین !
بعد از یه سخنرانی طولانی تکیه داد به پشت صندلی . اینقدر بریده بریده حرف زده بود که نمیدونست تونسته منظورش رو برسونه یا نه سومین با اخم بهش خیره مونده بود . لبهاش روی هم فشرده میشد و گوشهی چشمش که پرید تهیونگ حس کرد حالتش عادی نیست.
سرش رو کمی خم کرد و با دیدن دستش که داشت روی
شکمش فشرده میشد چشمهاش درشت شدند.
حالت۔
حرفش قطع شد : خوشحالم که پیشاپیش خودت فهمیدی قراره نظرم چی باشه ؟ ... الآن قرار بود تاثیر بگیرم ؟ ... احساسات تو برای من مهم نیست دکتر اونموقعی که
...
فرصت داشتی باید مراقب رفتارت میبودی !
...
حالا
مدام بین حرفهاش مکث میکرد و نفس عمیق میگرفت. اما وسط جمله ش دیگه رسما نالهش دراومد. تهیونگ با دیدن بکهیون که از دور می اومد بلند شد و به سمتش رفت بگو یه لیوان آب بیارن تا برمیگردم هیونگ
چشمهای بکهیون فرصت درشت شدن پیدا نکرد چون تهیونگ غیب شد . چند ثانیه بیشتر طول نکشید که از ماشینش برگشت و دو تا دونه قرص گذاشت کف دست سومین:بخور !
و آب رو گرفت سمتش دخترک بی حرف آب رو رفت بالا و تهیونگ بعد از چند دقیقه تماشای نگران برگشت سر جاش . بکهیون چند لحظه گیج نگاهشون کرد و
گفت میشه به منم بگین چی شده ؟
سومين
که حالا کمی حالش بهتر شده بود نفس عمیق
کشید : خوبم . چیزی نیست !
تهیونگ با اخم بهش خیره مونده بود . از رفتارش معلوم
بود که چقدر این اتفاق براش تکراریه . اما مطمئن بود . دفعات قبل و قبل تر و قبلترش کسی نبود که قرص به حلقش بریزه
که
اینکه خودش بیاهمیت بود و کسی هم نبوده که تمام این سالها مراقب سلامتیش باشه براش غم انگیز بود و تهیونگ سعی کرد به این قضیه که چرا با اینکه اون دختر به شدت سعی میکنه خودش رو بی اهمیت نشون بده حالا بدنش همچین واکنشی به حرفهاش نشون داده بود زیاد توجه نکنه و به خودش امید واهی نده
نفس عمیقشو داد بیرون و آهسته به کابینت های پشت سرش تکیه داد خیره به قهوه ساز که قطره قطره قهوهش رو توی ماگ سیاه رنگ میریخت به دیشب فکر میکرد.دیشب بعد از شامی که براش و احتمالا برای
که
- ۲.۹k
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط