قلب من * فصل دوم * ( پارت سوم )
قلب من * فصل دوم * ( پارت سوم )
* ویو ا/ت *
با بچه ها رستوران بودیم داشتیم غذا میخوردیم......کم کم داشت هوا تاریک میشد.
تو همین حال بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد، از تو کیفم درش آوردم و نگاه کردم.....دیدم کوکه.
جواب دادم.
* مکالمه ا/ت و کوک *
کوک : سلام بیب....
ا/ت : سلام بانی!
کوک : کجایی؟
ا/ت : با بچه ها تو رستوران.....چطور؟
کوک : دلم برات تنگ شده بود، کی میای؟
ا/ت : اممم....خب.....۱ ساعت دیگه!
کوک : میشه زود تر بیای؟( کیوت )
ا/ت : هوفف.....پس نیم ساعت دیگه میام، خوبه؟
کوک : ارهههه.....کاری داشتی زنگ بزن ، فعلا!
ا/ت : فعلا! ( قط کرد )
* پایان مکالمه *
الونا : کوک بود؟
ا/ت : اوهوم.
مینگ جو : چیکار داشت؟
ا/ت : هیچی حالم و پرسید و باید نیم ساعت دیگه برم!
سوهو : یاااا....قرار بود ۱ ساعت دیگه بری که!
ا/ت : میدونم ولی باید برم.....
الونا : خیلی خب....غذامونو که خوردیم راه میفتیم، تا خونتون نیم ساعت راهه....
ا/ت : اوکی......
* ویو جسیکا *
خیلی عصبی بودم.....واقعا چرا؟!
آخه.....چرا اون هرزه رو به من ترجیح داد؟!
ایش.....
ولی یه نقشه ای دارم!
ازش انتقام میگیرم، هم از کوک هم از ا/ت!
هوم.....
من از همه کارای ا/ت و کوک باخبر بودم، میدونستم ا/ت امروز رفته بیرون....و همینطور من تعقیبش کردم....تایه رستوران، یه پسر هم باهاش بود!
نشسته بودم تو ماشینم و منتظر یه سوتی بودم تا ازشون عکس بگیرم!
دیدم سوار ماشین شدن و منم با ماشینم پشت سرشون رفتم تا ببینم دارن کجا میرن!
که رسیدیم به خونه ا/ت!
از ماشین پیاده شدن و دیدم ا/ت داره گونه اون پسره( سوهو ) رو میبوسه!!
همینه.....سریع ازشون یه عکس گرفتم!
با فوتوشاپ میخواستم درستش کنم!
ولی هنوز کافی نیست میخوام زندگیشو جهنم کنم!
هعی حرفی ندارم.....:/
شرطا پارت بعد:
لایک : ۲۵
کامنت : ۱۴
* ویو ا/ت *
با بچه ها رستوران بودیم داشتیم غذا میخوردیم......کم کم داشت هوا تاریک میشد.
تو همین حال بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد، از تو کیفم درش آوردم و نگاه کردم.....دیدم کوکه.
جواب دادم.
* مکالمه ا/ت و کوک *
کوک : سلام بیب....
ا/ت : سلام بانی!
کوک : کجایی؟
ا/ت : با بچه ها تو رستوران.....چطور؟
کوک : دلم برات تنگ شده بود، کی میای؟
ا/ت : اممم....خب.....۱ ساعت دیگه!
کوک : میشه زود تر بیای؟( کیوت )
ا/ت : هوفف.....پس نیم ساعت دیگه میام، خوبه؟
کوک : ارهههه.....کاری داشتی زنگ بزن ، فعلا!
ا/ت : فعلا! ( قط کرد )
* پایان مکالمه *
الونا : کوک بود؟
ا/ت : اوهوم.
مینگ جو : چیکار داشت؟
ا/ت : هیچی حالم و پرسید و باید نیم ساعت دیگه برم!
سوهو : یاااا....قرار بود ۱ ساعت دیگه بری که!
ا/ت : میدونم ولی باید برم.....
الونا : خیلی خب....غذامونو که خوردیم راه میفتیم، تا خونتون نیم ساعت راهه....
ا/ت : اوکی......
* ویو جسیکا *
خیلی عصبی بودم.....واقعا چرا؟!
آخه.....چرا اون هرزه رو به من ترجیح داد؟!
ایش.....
ولی یه نقشه ای دارم!
ازش انتقام میگیرم، هم از کوک هم از ا/ت!
هوم.....
من از همه کارای ا/ت و کوک باخبر بودم، میدونستم ا/ت امروز رفته بیرون....و همینطور من تعقیبش کردم....تایه رستوران، یه پسر هم باهاش بود!
نشسته بودم تو ماشینم و منتظر یه سوتی بودم تا ازشون عکس بگیرم!
دیدم سوار ماشین شدن و منم با ماشینم پشت سرشون رفتم تا ببینم دارن کجا میرن!
که رسیدیم به خونه ا/ت!
از ماشین پیاده شدن و دیدم ا/ت داره گونه اون پسره( سوهو ) رو میبوسه!!
همینه.....سریع ازشون یه عکس گرفتم!
با فوتوشاپ میخواستم درستش کنم!
ولی هنوز کافی نیست میخوام زندگیشو جهنم کنم!
هعی حرفی ندارم.....:/
شرطا پارت بعد:
لایک : ۲۵
کامنت : ۱۴
۲۷.۰k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.