ویو ات

ویو ات
از خواب پریدم بازم اون کابوس ترسناک
دیدم کوک بالای سرمه
ات: ا..ارباب
کوک :مهمونا دارن میان زود بیا
ات: چشم
کوکرفت و منم آماده شدم از پایین صدای جیغ میومد با چیزی که دیدم نقشه کوک و فهمیدم اونا دوستام بودن الا و لینا تا منو دیدن دوید سمتم و بغلم کردن الا دستشو دقیقا گذاشته بود رو پهلوم جیغ کشیدم

ات: آ
الا :چی شد ات حالت خوبه

که به دستش نگاه کرد خونی شده بود بخیه م باز شده بود ولی اهمیت ندادم

ات: بچه ها متاسفم بخاطر من اینجایین
لینا :چرا تو چرا اینجایی چرا رو ویلچر نشستی چرا دست الا خونی شد چرا آنقدر زخم و زیلی هستی اینجا کجاست اون (کیه اشاره به کوک )

ات :خب قضیه ش طولانی خب این زخم ها و ویلچر برای شکنجه هامه اونی هم که اونجاست ارباب که این بلا رو سرم آورده (آروم می‌گفت کوک نشنوه)

الا :بیا بریم ات اون پسره مگه کیه انگار هیچ ۲۵ سالشم نیست
ات: همون این بلا رو سرم آورده باید بهش احترام بزارین و منم همینطور تا به عاقبت من دچار نشین

کوک اومد سمتمون

کوک: ات تعظیم یادت نرفته؟
الا: مرتیکه پرو این بلا و سرش آوردی انتظار تعظیم داری

ات :الا ساکت لطفاً.چشم ارباب
سعی کردم پاشم ولی بزور هم نتونستم

ات: ا..ارباب متاسفم ن..نمیتونم
کوک: بعدا به خدمتت میرسم ... خب شما دوتا اینجایید تا خدمتکار باشید

الا: (انگشت فاک نشون داد )

کوک :همون انگشت و می‌شکنم و( اشاره به بادیگاردها)
ات: ارباب التماستون میکنم ازش بگزرین
کوک: فقط ایندفعه.ولش کنین
دیدگاه ها (۱)

ات :م..ممنونمالا :(بغض )کوک: الا و لینا از این به بعد منو ار...

چند روز بعدویو کوکچند روزیه ات و ندیدم و در اتاقش رو قفله جی...

ویو ات ولش کن به من چه یکم استراحت کنم چشمامو گذاشتم رو هم و...

ویو کوکحوصله م سر رفته بود یاد نقشه ام با ات افتادم کارهای ل...

Part10اومد داخل و...‌‌کوک:ا/ت دوستت..‌میا:خودم اومدم تو لازم...

رمان j_k

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط