ویو کوک
ویو کوک
حوصله م سر رفته بود یاد نقشه ام با ات افتادم کارهای لازم و کردم(نکنه انتظار دارین لو بدممم😈)
و رفتم دنبال ات بگردم دیدم داره پاستیل میخوره و ستون هارو تمیز میکنه جلو رفتم دیدم زیر لبش چیزی زمزمه میکنه
ات ازت متنفرم ارباب... ازت متنفرم.. جیمین مهربون و کیوتع تهیونگم جدی قیرتی مهربون... آزاد میشم یه روزی نا نا نای بعد میرم پیش تهیونگ
با این حرفهای مسخره داشت خودشو قول میزد خندم گرفت و همینطور که داشت ستون هارو تمیز میکرد کشیدمش عقب
ویو ات
داشتم با خودم آواز میخوندم و ستون هارو تمیز میکردم که یهو به عقب کشیده شدم برگشتم دیدم اون ارباب بود
ات ا..ارباب چیکار میکنین؟
کوک فکر کنم خسته شدی نه؟
ات ب..بله
کوک خب میریم استراحت کنی
تا خواستم چیزی بگم ویلچر و حل داد و رفتم اتاقم و
کوک استراحت کن
ات چی؟
کوک یه حرف و دوبار نمیگم
این چش شده بود ؟
ات چ چشم
ارباب رفت به در که رسید برگشت
کوک آها امروز مهمون داریم آماده باش
ات چشم
کوک رفت
مهمونا کی بودن؟
حوصله م سر رفته بود یاد نقشه ام با ات افتادم کارهای لازم و کردم(نکنه انتظار دارین لو بدممم😈)
و رفتم دنبال ات بگردم دیدم داره پاستیل میخوره و ستون هارو تمیز میکنه جلو رفتم دیدم زیر لبش چیزی زمزمه میکنه
ات ازت متنفرم ارباب... ازت متنفرم.. جیمین مهربون و کیوتع تهیونگم جدی قیرتی مهربون... آزاد میشم یه روزی نا نا نای بعد میرم پیش تهیونگ
با این حرفهای مسخره داشت خودشو قول میزد خندم گرفت و همینطور که داشت ستون هارو تمیز میکرد کشیدمش عقب
ویو ات
داشتم با خودم آواز میخوندم و ستون هارو تمیز میکردم که یهو به عقب کشیده شدم برگشتم دیدم اون ارباب بود
ات ا..ارباب چیکار میکنین؟
کوک فکر کنم خسته شدی نه؟
ات ب..بله
کوک خب میریم استراحت کنی
تا خواستم چیزی بگم ویلچر و حل داد و رفتم اتاقم و
کوک استراحت کن
ات چی؟
کوک یه حرف و دوبار نمیگم
این چش شده بود ؟
ات چ چشم
ارباب رفت به در که رسید برگشت
کوک آها امروز مهمون داریم آماده باش
ات چشم
کوک رفت
مهمونا کی بودن؟
- ۱۰.۶k
- ۱۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط