Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁵⁶
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
وقتی به خونه رسیدم از اومدنم پشیمون شدم.
نشستن کنار خانم مین و پسرش و وقت گذاشتن با یونا خیلی بهتر از تحمل کردن هر کدوم از آدمای این خونه بود.
بی میل کلید در رو فرو بردم داخل و چرخوندمش و با صداش در باز شد رفتم داخل و بدون توجه به سالن میخواستم سمت اتاقم برم که با صدای یه نفر سر جام ایستادم.
+لباساتو در نیار باید بریم خونه خاله جی اون.
به طرف صدا برگشتم و به جونگ کوک که روی مبل نشسته بود و با خودکاری که میون دستش با تمرکز و دقت جدول حل میکرد نگاه کردم.
توقع دیدنش رو نداشتم یا حداقل دلم نمیخواست بعد از دیشب دوباره ببینمش.
ا/ت: چرا بیام اونجا؟!.
همینطور که نگاهش به جدول بود بدون نگاه کردن به من گفت:
جونگ کوک: امشب مهمونیه.
ا/ت: اگه مهمونی بود همونی به من میگفت.
اینو با تردید گفتم و پوزخند زد. نگاهش حالا مستقیم به خودم بود.
جونگ کوک: همونی هم اونجاست منو فرستاده بیام دنبالت.
ا/ت: نمیشه من نیام.
تيز نگاهم کرد.
جونگ کوک: چرا؟!.
ا/ت: درس دارم بعدشم اونجا یه جمع خانوادگیه، من نباشم بهتره.
جونگ کوک: اگه جمع خانوادگیه پس تو چرا اینجایی؟!.
با پوزخند ادامه داد
جونگ کوک: چرا هنوز بینمونی؟!.
دست و پای گمشده ام رو جمع کردم، جلوی این مردِ تیز و زرنگ نباید ضعف نشون میدادم.
ا/ت: منظورتو نمیفهمم؟!.
گوشیم زنگ میخورد و من بی توجه به صدای آزاردهنده اش خیره بودم به جونگ کوک که جدول رو روی میز گذاشت و بلند شد و گفت:
جونگ کوک: امشب میخوان درمورد نایون و تهیونگ حرف بزنن که برن ماه عسل، تو هم بهتره اونجا باشی.
حرفش کاملا منظور داشت...خودم رو کنترل کردم تا چیزی بهش نگم.
ا/ت: این موضوع چه ربطی به من داره؟!.
پوزخندی زد و گفت:
جونگ کوک: ربط داره ا/ت خانم، باید بفهمی اون دو نفر قراره با هم ازدواج کنن.
ا/ت: چرا واضح حرفتو نمیزنی؟!.
حق به جانب قدمی جلو اومد. شبیه طلبکارها باهم رفتار میکرد و همه اینا به خاطر دیشب بود.
جونگ کوک: واضح تر از این حرف بزنم؟!.
انگشتم رو بالا گرفتم و تا خواستم با جدیت حرفم رو توی مُخِش فرو کنم:
ا/ت: ببین آقا جونگ کوک....
سریع گفت:
جونگ کوک: آماده شو بریم ا/ت خانم اون گوشیتم جواب بده، بهش بگو من آدم نامردی نیستم که بهت آسیبی بزنم.
چشمام از عصبانیت و شوکی که از حرفش بهم داده بود باریک شدن.
ا/ت: به کی بگم؟!.
جونگ کوک: همونی که داره با نگرانی پشت سر هم بهت زنگ میزنه.
سلام:)
بچه ها برای پارت های دیگه شرایط میخوام بزارم
۱:لایک ۵۰
2:فالوش کنید taherisanaz14@
آیدی پیج اگه اینجا باز نمیکنه سرچ کنید فالوش کنید تا پارت های بعد و بزارم 😁
ایدیش ت بیو هم هست سرچ کنید حتما فالوش کنید
ₚₐᵣₜ⁵⁶
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
وقتی به خونه رسیدم از اومدنم پشیمون شدم.
نشستن کنار خانم مین و پسرش و وقت گذاشتن با یونا خیلی بهتر از تحمل کردن هر کدوم از آدمای این خونه بود.
بی میل کلید در رو فرو بردم داخل و چرخوندمش و با صداش در باز شد رفتم داخل و بدون توجه به سالن میخواستم سمت اتاقم برم که با صدای یه نفر سر جام ایستادم.
+لباساتو در نیار باید بریم خونه خاله جی اون.
به طرف صدا برگشتم و به جونگ کوک که روی مبل نشسته بود و با خودکاری که میون دستش با تمرکز و دقت جدول حل میکرد نگاه کردم.
توقع دیدنش رو نداشتم یا حداقل دلم نمیخواست بعد از دیشب دوباره ببینمش.
ا/ت: چرا بیام اونجا؟!.
همینطور که نگاهش به جدول بود بدون نگاه کردن به من گفت:
جونگ کوک: امشب مهمونیه.
ا/ت: اگه مهمونی بود همونی به من میگفت.
اینو با تردید گفتم و پوزخند زد. نگاهش حالا مستقیم به خودم بود.
جونگ کوک: همونی هم اونجاست منو فرستاده بیام دنبالت.
ا/ت: نمیشه من نیام.
تيز نگاهم کرد.
جونگ کوک: چرا؟!.
ا/ت: درس دارم بعدشم اونجا یه جمع خانوادگیه، من نباشم بهتره.
جونگ کوک: اگه جمع خانوادگیه پس تو چرا اینجایی؟!.
با پوزخند ادامه داد
جونگ کوک: چرا هنوز بینمونی؟!.
دست و پای گمشده ام رو جمع کردم، جلوی این مردِ تیز و زرنگ نباید ضعف نشون میدادم.
ا/ت: منظورتو نمیفهمم؟!.
گوشیم زنگ میخورد و من بی توجه به صدای آزاردهنده اش خیره بودم به جونگ کوک که جدول رو روی میز گذاشت و بلند شد و گفت:
جونگ کوک: امشب میخوان درمورد نایون و تهیونگ حرف بزنن که برن ماه عسل، تو هم بهتره اونجا باشی.
حرفش کاملا منظور داشت...خودم رو کنترل کردم تا چیزی بهش نگم.
ا/ت: این موضوع چه ربطی به من داره؟!.
پوزخندی زد و گفت:
جونگ کوک: ربط داره ا/ت خانم، باید بفهمی اون دو نفر قراره با هم ازدواج کنن.
ا/ت: چرا واضح حرفتو نمیزنی؟!.
حق به جانب قدمی جلو اومد. شبیه طلبکارها باهم رفتار میکرد و همه اینا به خاطر دیشب بود.
جونگ کوک: واضح تر از این حرف بزنم؟!.
انگشتم رو بالا گرفتم و تا خواستم با جدیت حرفم رو توی مُخِش فرو کنم:
ا/ت: ببین آقا جونگ کوک....
سریع گفت:
جونگ کوک: آماده شو بریم ا/ت خانم اون گوشیتم جواب بده، بهش بگو من آدم نامردی نیستم که بهت آسیبی بزنم.
چشمام از عصبانیت و شوکی که از حرفش بهم داده بود باریک شدن.
ا/ت: به کی بگم؟!.
جونگ کوک: همونی که داره با نگرانی پشت سر هم بهت زنگ میزنه.
سلام:)
بچه ها برای پارت های دیگه شرایط میخوام بزارم
۱:لایک ۵۰
2:فالوش کنید taherisanaz14@
آیدی پیج اگه اینجا باز نمیکنه سرچ کنید فالوش کنید تا پارت های بعد و بزارم 😁
ایدیش ت بیو هم هست سرچ کنید حتما فالوش کنید
۵.۴k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.