لبخند زد و دستش رو به طرفم دراز کرد
لبخند زد و دستش رو به طرفم دراز کرد
مامان شوگا: منم مادر شوگا هستم.
بهش دست دادم و گفتم:
ا/ت: از دیدنتون خوشحالم.
مامان شوگا: ممنون عزیزم.....بیا تو دَم در نمون.
وارد خونه شدم آقای مین خونه نبود.
مامان شوگا: برو عزیزم بشین منم الان برات چایی میارم. رفتم نشستم روی یکی از کاناپه های توی سالن اونم چند لحظه بعد با یه سینی چای اومد نشست
ا/ت: یونا خوابیده؟!.
مامان شوگا: آره عزیزم خوابوندمش.
..
..
..
چند ساعتی شده بود که با مادر شوگا آشنا شده بودم برعکس همونی خانم مین خیلی گرم و راحت رفتار میکردن و خیلی هم خوش زبون بودن. و کلی هم با هم حرف زدیم و از خاطرات تلخ و شیرین زندگی حرف زدیم.
همینطور که مشغول حرف زدن بودیم با صدای آقای مین هردو به طرفش برگشتیم
شوگا: سلام... میبینم که انگار با مادرم زود صمیمی شدین خانم لی.
لبخند ریز و خجالتی زدم که به جای من خانم مین گفت:
مامان شوگا: خانمِ دوست داشتنیِ، از همون اول عاشقش شدم.
از حرف محبت آمیزش و لطفی که در یک نگاه بهم داشت لبخند عمیقی به روش زدم و گفتم:
ا/ت: شما خیلی لطف دارید خانم مین.
دستش رو به شونه ام زد وگفت:
مامان شوگا:
مامان شوگا: منم مادر شوگا هستم.
بهش دست دادم و گفتم:
ا/ت: از دیدنتون خوشحالم.
مامان شوگا: ممنون عزیزم.....بیا تو دَم در نمون.
وارد خونه شدم آقای مین خونه نبود.
مامان شوگا: برو عزیزم بشین منم الان برات چایی میارم. رفتم نشستم روی یکی از کاناپه های توی سالن اونم چند لحظه بعد با یه سینی چای اومد نشست
ا/ت: یونا خوابیده؟!.
مامان شوگا: آره عزیزم خوابوندمش.
..
..
..
چند ساعتی شده بود که با مادر شوگا آشنا شده بودم برعکس همونی خانم مین خیلی گرم و راحت رفتار میکردن و خیلی هم خوش زبون بودن. و کلی هم با هم حرف زدیم و از خاطرات تلخ و شیرین زندگی حرف زدیم.
همینطور که مشغول حرف زدن بودیم با صدای آقای مین هردو به طرفش برگشتیم
شوگا: سلام... میبینم که انگار با مادرم زود صمیمی شدین خانم لی.
لبخند ریز و خجالتی زدم که به جای من خانم مین گفت:
مامان شوگا: خانمِ دوست داشتنیِ، از همون اول عاشقش شدم.
از حرف محبت آمیزش و لطفی که در یک نگاه بهم داشت لبخند عمیقی به روش زدم و گفتم:
ا/ت: شما خیلی لطف دارید خانم مین.
دستش رو به شونه ام زد وگفت:
مامان شوگا:
۴.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.