پارت218
#پارت218
_خبر رو که دارم الان با بهنام باهم رفتن بیرون کار داشتن!
عاطفه سرش را تکان داد و بعد از چند ثانیه گفت :
_تو ک گفتی اون از صبح تا الان بهت زنگ نزده !
چه طور الان داری میگی اون بیرونه با بهنام؟؟؟
مهری خندید و تیکه ای از پرتقالی ک عاطفه پوست گرفته بود را به طرف دهانش برد
_اونو کلی گفتم !
زنگ نزده ولی پیام داده!
عاطفه قیافه اش را مچاله کرد و دست هایش را به معنای خاک تو سرت به طرف مهرنوش تکان داد!
_ینی واقعاااااا خاک تو سرت!
بچه بهت آمار بیرون رفتناشم میده اون وقت توووو؟
دلت ی جوری میشه ک بهت زنگ نزده؟
بابا تو رسما خول شدی!!!
مهری آمد جواب عاطفه را بدهد که گوشی اش زنگ خورد !
بلافاصله جواب داد!
_جانم مامانی؟
...
_گفتم ک میام پیش عاطی!
...
...
مهرنوش با تلفن صحبت میکرد و ذهن عاطفه درگیر تنها بودن فرشید بود!
دلش رفت پی هم صحبتی با او!
کاش جرئتش را داشت !
وگرنه حتما ب دیدنش میرفت!
مهری تماس را قطع کرد و گفت :
_من باید برم عاطفه مامانم پاشو کرده تو ی کفش که بیا کارت دارم کارمم واجبه!
....
_خبر رو که دارم الان با بهنام باهم رفتن بیرون کار داشتن!
عاطفه سرش را تکان داد و بعد از چند ثانیه گفت :
_تو ک گفتی اون از صبح تا الان بهت زنگ نزده !
چه طور الان داری میگی اون بیرونه با بهنام؟؟؟
مهری خندید و تیکه ای از پرتقالی ک عاطفه پوست گرفته بود را به طرف دهانش برد
_اونو کلی گفتم !
زنگ نزده ولی پیام داده!
عاطفه قیافه اش را مچاله کرد و دست هایش را به معنای خاک تو سرت به طرف مهرنوش تکان داد!
_ینی واقعاااااا خاک تو سرت!
بچه بهت آمار بیرون رفتناشم میده اون وقت توووو؟
دلت ی جوری میشه ک بهت زنگ نزده؟
بابا تو رسما خول شدی!!!
مهری آمد جواب عاطفه را بدهد که گوشی اش زنگ خورد !
بلافاصله جواب داد!
_جانم مامانی؟
...
_گفتم ک میام پیش عاطی!
...
...
مهرنوش با تلفن صحبت میکرد و ذهن عاطفه درگیر تنها بودن فرشید بود!
دلش رفت پی هم صحبتی با او!
کاش جرئتش را داشت !
وگرنه حتما ب دیدنش میرفت!
مهری تماس را قطع کرد و گفت :
_من باید برم عاطفه مامانم پاشو کرده تو ی کفش که بیا کارت دارم کارمم واجبه!
....
۲.۷k
۲۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.