پارت219
#پارت219
نیم ساعتی از رفتن مهری گذشته بود و این نیم ساعت را بی قرار بود!
حس میکرد چیزی کم است!
یا کسی، که وجودش آرام بخشِ تمام نا آرامی هایش باشد.
دریک تصمیم ناگهانی بلند شد و لباس هایش را پوشید!
البته آنقدرم هم ناگهانی نبود!
مدت ها بود ک دنبال فرصتی برای دیدنش می گشت و الان بهترین فرصت بود.
تند و بی وقفه هرچیزی که دم دستش می رسید را می پوشید چون خوب میدانست لحظه ای تامل ، یا مکث باعث پیشمانی اش می شود!
از پله ها پایین امد ، سوییچ ماشین را برداشت و رو ب گلی گفت :
_من میرم پیش مرجان!
اجازه ی حرف یا واکنشی از طرف گلی را نداد و سریع از خانه بیرون زد.
...
در اپارتمان فرشید و روزبه نگه داشت !
از ماشین پیاده شد و اطراف را خوب نگاه کرد!
بین راه چند بار تا مرز پشیمانی رسیده بود ولی به زور و زحمت جلوی خودش را گرفت و الان !
اینجا بود ...
در چند قدمیِ فرشید!
...
نیم ساعتی از رفتن مهری گذشته بود و این نیم ساعت را بی قرار بود!
حس میکرد چیزی کم است!
یا کسی، که وجودش آرام بخشِ تمام نا آرامی هایش باشد.
دریک تصمیم ناگهانی بلند شد و لباس هایش را پوشید!
البته آنقدرم هم ناگهانی نبود!
مدت ها بود ک دنبال فرصتی برای دیدنش می گشت و الان بهترین فرصت بود.
تند و بی وقفه هرچیزی که دم دستش می رسید را می پوشید چون خوب میدانست لحظه ای تامل ، یا مکث باعث پیشمانی اش می شود!
از پله ها پایین امد ، سوییچ ماشین را برداشت و رو ب گلی گفت :
_من میرم پیش مرجان!
اجازه ی حرف یا واکنشی از طرف گلی را نداد و سریع از خانه بیرون زد.
...
در اپارتمان فرشید و روزبه نگه داشت !
از ماشین پیاده شد و اطراف را خوب نگاه کرد!
بین راه چند بار تا مرز پشیمانی رسیده بود ولی به زور و زحمت جلوی خودش را گرفت و الان !
اینجا بود ...
در چند قدمیِ فرشید!
...
۱.۲k
۲۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.