پارت دوم رمان مرگ وزندگی

پارت دوم رمان مرگ وزندگی
پوووف این چرانیومد چن ثانیه بعدبنفشه دروبازکردوسوارشد
من:میومدی حالا
بنفشه:کوفت هرچی پیدامیکنی میریزی توشکمت فکرع پولشم نمیکنی نمیگی این بدبخت دسش خالیه نمیتون کوفتوزهرماریه منوحساب کن
من:‌نه چرابگم مگه من فضولم
بنفشه چپ چپ باعصبانیت نگام کردم منم بلندبلندخندیدم یه زعرماری نثارم کردم ماشینوروشن کردموراه اوفتادم ظبتوروشن کردموولومه صداروزیادکردم بنفشه ام یه آدامسه خرسی ازکیفش درآورد دوتاگذاش دهنش دوتام دادبع من
من:بنفشه هنوزازایناهس
بنفشه:واسه مافقیرفقراهمیشه هس
من:کاش همه مثه شمافقیربودن
بنفشه ایناخیلی وضع مالیشون توپ بودنه اندازه ماولی نه اندازیم که خودش بلوف میزد
اه بازم این ترافیکه کوفتی شروع شدباکفه دستم محکم کوبیدم به فرمون که صدایه یه پسره اومد
پسر:حرص نخورخوشگله
بنفشه:مواظب باش تورونخوره هااااا خاله جووون
پسر:جوووووون شماچه نازی
بنفشه:نه اندازه ننت اونطورکه بابام ازننت تعریف میکردمن بایدپیشش لنگ بندازم
من بااین حرفه بنفشه منفجرشدم پسرم که حرفی نداش شیشهشوبااعصبانیت دادبالاوجلورونگاکرد بنفشه ام یه ابرویی بخاطره پیروزیش بالاانداختوظبتوزیادکردبعدیه رب ترافیک واشدوراه اوفتادم
من:میری خونه
بنفشه:ارع
به طرفه خونه بنفشه اینارفتم جلوساختمونشون که رسیدیم نگهداشتم بابنفشه خدافظی کردیم بنفشه پیاده شد
راه اوفتادم به طرفه خونمون
دروباریموت بازکردموماشینوبردم توپارکینگ کولموازصندلی عقب برداشتم پیاده شدم دروباکلیدبازکردم رفتم داخل مامانم نشسته بودجلوتی ویوفیلم میدیدباصدایه دربرگشت
مامان:سلام خوش اومدی
من:سلام
مامان:ناهارت روگازه
من:نمیخورم
مامان:چرا اعتصابه غذاکردی
یه پوزخندبهش زدمورفتم سمته پله هاااا
مامان:الــــــــنا
بی توجه به صداکردنش ازپله هابالارفتم رفتم تواتاقم سویچوکولموانداختم رومیزع توالتم لباساموعوض کردموپریدم روتخت آخیش هیچ جاتخته خوده آدم نمیشه البته تخته شوهرفرق داره هاااا بااین فکرم خندم گرف واقعامن چقدمنحرفم همش تقصیره این بنفشه اسااامن انقدپاک بودم که فک میکردم شوهریه نوع غذاه اخه من عاشقه غذام ولی نمیدونم چراانقدلاغرمردنیم همه که میگن انگل دارم.
انگارشکمم صداموشنیدکه غاروقورشوراانداخت واااای چقدگشنمه کاش لال میشدم به مامانم نمیگفتم نمیخورم الان بایدتاشب گشنه بمونم بانگاه کردن به ساعت اتاقم که ساعت۳رونشون میداد گریم دراومدواااای خداگوخوردم به شام خیلی مونده من چه جوری تامل کنم منوچه به قهراخه ازماهان به من چه بهش دخترنمیدن که نمیدن من چرابایدعذاب بکشم
فکره مزاحمم:نکبت اون دختری که بهش نمیدن تویی
من:من گوخوردم باهفت جدم
فکرم:کاری باخوردوخوراکت ندارم
این چه شاخ شده صاحب این باشه فکرم این میشه دیگه
بیخیال گوهی بودکه خوردم بایدتامل کنم
توفکررفتم به ماهان فک کردم
باماهان دوسال پیش تویه تولدیکی ازدوستام آشناشده بودم بهم شماره دادمنم چون خیلی ازشخصیتش خوشم اومده بردگرفتم هرچقدبیشترباهاش آشنامیشدم بیشترعاشقش میشدم عاشقه خودش عاشقه شخصیتش عاشقه حرفاش ماهان یه پسره آرومه خوش تیپه جذابه قدش ۱۸۰(تقریبی گفتم)ازاین سیکس پکانیس ولی اندامش خیلی خوبه چون باشگاه میره البته میرفت ولی بعدازرابطه مامن یکی ازشرطام این بودکه باشگاهوهیچ وقت ترک نکنه اخه من عاشقه سیکس پکوعضله ام😻 تیپشم همیشه خیلی خوب بود عخشه منه دیگه ماهان ایناشیش باراومدن خاستگاریم ولی بابام قبول نمیکنه چون خانواده ماهان خیلی خوب نیسن مثلاباباش دوتازن داره حالااین یه گوششوخوب خوبش بودچون این مشکله اصلیه باباومامانه من نیس مامانم میگه اتفاقاخوبه دوتامامان داره بیشترمراقبت میشن مامانه ماروباش 😹 پس فک نکن دلیله مااینه واقعاازنظرخودمم خانوادش خیلی بدن ولی ماهان حتی ذره ای شبیه خانوادش نیس انگاراصن خودش خودشوبزرگ وتربیت کرده بیشترم بخاطره همین دیوانه وارعاشقشم همینطورتوفکربودم که گوشیم زنگ خوردوپاشدم ازتوجیبه کولم درش آوردم ماهان بودچه حلال زاده
من:سلام برخره خودم
ماهان:علیک سلام برگله خودم(باخنده)
من:اینطوری میکنی خجالت بکشم ولی خجالتواونی میکشه که دروغ گفته باشه یاشوخی بکنه ولی الان من کاملاجدی بودوحقیقتوگفتم وتوام حقیقتوبیان کردی
ماهان:دخترتوچقدزبون داری
من:ماشاالله ماشالله بزنم به تخته چشم حسودوماهان کوریع متری میشه
ماهان:خیلی بی شعوری
بلندبلندخندیدم من:کارتوبگوآقایه باشعور
ماهان:حتمابایدکاری داشته باشم تابه عشقم زنگ بزنم
من:وییی ماهان اینطوری نگوکه
ماهان:توکه بلدنیسی خداقل من بگم
من:بعدازظهرهموببینیم
ماهان:باشه
من:شرروکم کن میخام بخوابم
ماهان:بی نزاکت
من:فعلا(باخنده)
ماهان:فعلا
باختده گوشی روگذاشتم رومیزوپریدم روتخت وبه ثانیه نکشیدخوابم برد

دوستان لطفاکامنت بزاریدواینجوری ازم
دیدگاه ها (۱۴)

پارت سوم رمان مرگ وزندگی:سیه دخت هاجرون خودموتوگل میپلکونم م...

پارت چهارم رمان مرگ وزندگی:درهوخونه روبازکردموقبله بنفشه رفت...

پارت اول رمان مرگ وزندگی:همینطورکه داشتم کیکمومیخوردم داشتم ...

خودم دلواپس توام محشره محشریعنی ازاین رمان طنزترتودنیانیس......

فرار من

عشق مافیا پارت*¹*

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط