پارت اول رمان مرگ وزندگی
پارت اول رمان مرگ وزندگی:
همینطورکه داشتم کیکمومیخوردم داشتم به پسراییم که میومدنومیرفتنم مثه این مردایه هیزنگامیکردم اووووو این یکی دیگه خیلیییی جیگربودازاین سیکس پکابودیه پیراهن لیه آبی باشلورامشکیوکفشایه مشکیه پوشیدع بودلاکردارتیپشم خوبه همینطوری که چنگال تودهنم موندع بودوداشتم باچشامم دنبالش میکردم یهویه چیزع تیزرف توبازوم تیزبرگشتم بااخم به چنگاله بنفشه خره نگاکردم دادزدم چته وحشیه آمازونی گف چه خبرته پسرندیده باچشمات بیچاره هاروقورتشون دادیشون تاخاستم جوابشوبدم یکی دیگه واردشداوووووف این ازاون قبلیه جیگرت بود زیباجادارمطمئن همینطوری که داشتم نگاش میکردم یهوبرگش طرفم باخنده یه چشمک بهم زدکه من دیگه رفتــــم صدایه هینه بنفشه روشنیدم باتعجب نگاش کردم که گف:واقعاکه الناتودیگه آخرشی اومدی بامن حرف بزنی یاهیی واسه این قوزمیتاغشوضعف کنی بااخم چنگالوگرفتم طرفش گفتم هویی به عشقایه من اونجوری نگوهااا باهمین چنگال زجرکشت میکنم بنفشه یه آشغالی نثارم کردکه بلندبلندخندیدم بارگهایه خنده ای که توصدام بودگفتم بنفشه بخدافک کنم قوربونش برم خدانیمه گمشده یه منوهزارتیکه کرده هرکدومم یه جاانداخته به همه یه پسرانظردارم همشونومیخام البته منظورازهمه همه ییه خوشگلاساااا
بنفشه:خاکه عالم توسرت بیچاره ماهان نمیدونه عاشقه یه جنده شده
من:ماهان که به کناراون یه چیزدیگس اون عشقمه ولی دلیل نمیشه زیبایه این پسرارم ندیدگرف بخداگناهه
بنفشه:بلندبلندخندید دستاشوبردبالاباخنده گف گوخوردم
یه تیکه ازکیکوباچنگال گذاشتم دهنم یه ابروموانداختم بالابابیخیالی گفتم:با خوردوخوراکت کاری ندارم
بنفشه کع ضایع شدع بودبحثوعوض کردوگف:ازماهان چه خبر
من:سلامتی
بنفشه:اون که زیادمهم نیس دیگه چه خبر
من:بیشعور. هیچی چن شب پیش بازم اومدن خونمون بیچاره مامان باباشوبازورآورده بودمیگف میگن دیگه ماخسته شدیم خجالت میکشیم بااین بارمیشه پنج بارکه رفتیم خونشونوقبول نکردن منم ایندفعه کلی بامامانوبابام حرف زده بودم فک میکردم یه کوچولونرم شدن ولی ترررر زدن بابامم به بابایه ماهان گف آقایه محترم شماپنج باراومدین مام پنج بارشم گفتیم نه نمیدونم دیگه چرابازم پاشدین اومدین اینجاپسره شمااونی نیس که من براتک دخترم تک فرزندم که میخام دنیانباشه میخام منم که آمپرسوزونده بودم سرموآوردم بالاتوچشایه بابام نگاکردم گفتم ولی اونی هس که من میخام بابامم که اصن انتظارشونداش ازسره جاش بلندشددادزدتودخالت نکن بروتواتاقت منم بدترازاون دادزدم گفتم چی چیودخالت نکنم این زندگیه منه اتفاقاتنهاکسی که بایددخالت کنه منم نه شماماهانم بیچاره همینطوری بانگرانیوناراحتی داش نگام میکرد بابامم که هیچ وقت اونطورندیده بودشم دادزدالناگفتم گمشوتواتاقت منم که دیدم اوضاع قاراش میشه فلنگوبستمویه نگابه ماهان انداختمورفتم تواتاقم یانیااا تاصبح داشتم عینه فرشته هاااا گریه میکردم(بله حتی تواین مواقعم آدم نبایدبه خودش توهین کنه)
بنفشه رونگاکردم که دیدم خانوم یه دستشوگذاشته زیره چونش یه قلوپ قهوه میخوره یه تیکه ازکیکشوهمچین رفته بودتوبهره قضیه که اصن متوجه نشدکه من ساکت شدم با بازوم زدم بهش من:پاشوخودتوجمع کن انگاردارع قصه آنلاین گوش میدع نفله یهوپریدکه همزمان باهاش منم ازروصندلی پریدم بلندگفتم چته وحشی ترسیدم باتعجب گف همین باحرص گفتم:نع بیاسرشم ببین نکبت داستانه زیبایه زندگیه منوباقصه اشتباع گرفته بنفشه:خوبه حالااونطوری مثه سکته اییانگام نکن حالامیخایدچیکارکنید
من:چه بدونم شایدهواکنیم
بنفشه:بی نزاکت
من:بنفشه توام یه سوالایی میپرسیاخوووب چه بدونم چیکارمیخایم کنیم
بنفشه:النابخداتوانسان نیستی یه موجوده عجیبه ناشناخته ایه زندگیت روهواس اونوقت انقده بیخیالی
من:بروبابا بخامم نمیتونم کاری کنم پس بهترازنشستنوقنبادگرفتن بیخیالیه
ازسره جام پاشدم کوله اموباسویچموازرومیزه کافی شاپ برداشتم به بنفشه گفتم قصه مفتی که نمیشه بروحساب کن تایادبگیری زندگیه مردم قصه نیس یه زبونیم براش درآوردمورا اوفتادم طرفع درکه ازپشت صداشوشنیدم
بنفشه:خیلی بیشعوروپرویی
باخنده ازدره کافی شاپ بیرون اومدمورفتم طرفه ماشینه نازنینم ازدورقفلوزدموسوارشدم ماشینوروشن کردموکولرم روشن کردم ومنتظرموندم تابنفشه بیاد
همینطورکه داشتم کیکمومیخوردم داشتم به پسراییم که میومدنومیرفتنم مثه این مردایه هیزنگامیکردم اووووو این یکی دیگه خیلیییی جیگربودازاین سیکس پکابودیه پیراهن لیه آبی باشلورامشکیوکفشایه مشکیه پوشیدع بودلاکردارتیپشم خوبه همینطوری که چنگال تودهنم موندع بودوداشتم باچشامم دنبالش میکردم یهویه چیزع تیزرف توبازوم تیزبرگشتم بااخم به چنگاله بنفشه خره نگاکردم دادزدم چته وحشیه آمازونی گف چه خبرته پسرندیده باچشمات بیچاره هاروقورتشون دادیشون تاخاستم جوابشوبدم یکی دیگه واردشداوووووف این ازاون قبلیه جیگرت بود زیباجادارمطمئن همینطوری که داشتم نگاش میکردم یهوبرگش طرفم باخنده یه چشمک بهم زدکه من دیگه رفتــــم صدایه هینه بنفشه روشنیدم باتعجب نگاش کردم که گف:واقعاکه الناتودیگه آخرشی اومدی بامن حرف بزنی یاهیی واسه این قوزمیتاغشوضعف کنی بااخم چنگالوگرفتم طرفش گفتم هویی به عشقایه من اونجوری نگوهااا باهمین چنگال زجرکشت میکنم بنفشه یه آشغالی نثارم کردکه بلندبلندخندیدم بارگهایه خنده ای که توصدام بودگفتم بنفشه بخدافک کنم قوربونش برم خدانیمه گمشده یه منوهزارتیکه کرده هرکدومم یه جاانداخته به همه یه پسرانظردارم همشونومیخام البته منظورازهمه همه ییه خوشگلاساااا
بنفشه:خاکه عالم توسرت بیچاره ماهان نمیدونه عاشقه یه جنده شده
من:ماهان که به کناراون یه چیزدیگس اون عشقمه ولی دلیل نمیشه زیبایه این پسرارم ندیدگرف بخداگناهه
بنفشه:بلندبلندخندید دستاشوبردبالاباخنده گف گوخوردم
یه تیکه ازکیکوباچنگال گذاشتم دهنم یه ابروموانداختم بالابابیخیالی گفتم:با خوردوخوراکت کاری ندارم
بنفشه کع ضایع شدع بودبحثوعوض کردوگف:ازماهان چه خبر
من:سلامتی
بنفشه:اون که زیادمهم نیس دیگه چه خبر
من:بیشعور. هیچی چن شب پیش بازم اومدن خونمون بیچاره مامان باباشوبازورآورده بودمیگف میگن دیگه ماخسته شدیم خجالت میکشیم بااین بارمیشه پنج بارکه رفتیم خونشونوقبول نکردن منم ایندفعه کلی بامامانوبابام حرف زده بودم فک میکردم یه کوچولونرم شدن ولی ترررر زدن بابامم به بابایه ماهان گف آقایه محترم شماپنج باراومدین مام پنج بارشم گفتیم نه نمیدونم دیگه چرابازم پاشدین اومدین اینجاپسره شمااونی نیس که من براتک دخترم تک فرزندم که میخام دنیانباشه میخام منم که آمپرسوزونده بودم سرموآوردم بالاتوچشایه بابام نگاکردم گفتم ولی اونی هس که من میخام بابامم که اصن انتظارشونداش ازسره جاش بلندشددادزدتودخالت نکن بروتواتاقت منم بدترازاون دادزدم گفتم چی چیودخالت نکنم این زندگیه منه اتفاقاتنهاکسی که بایددخالت کنه منم نه شماماهانم بیچاره همینطوری بانگرانیوناراحتی داش نگام میکرد بابامم که هیچ وقت اونطورندیده بودشم دادزدالناگفتم گمشوتواتاقت منم که دیدم اوضاع قاراش میشه فلنگوبستمویه نگابه ماهان انداختمورفتم تواتاقم یانیااا تاصبح داشتم عینه فرشته هاااا گریه میکردم(بله حتی تواین مواقعم آدم نبایدبه خودش توهین کنه)
بنفشه رونگاکردم که دیدم خانوم یه دستشوگذاشته زیره چونش یه قلوپ قهوه میخوره یه تیکه ازکیکشوهمچین رفته بودتوبهره قضیه که اصن متوجه نشدکه من ساکت شدم با بازوم زدم بهش من:پاشوخودتوجمع کن انگاردارع قصه آنلاین گوش میدع نفله یهوپریدکه همزمان باهاش منم ازروصندلی پریدم بلندگفتم چته وحشی ترسیدم باتعجب گف همین باحرص گفتم:نع بیاسرشم ببین نکبت داستانه زیبایه زندگیه منوباقصه اشتباع گرفته بنفشه:خوبه حالااونطوری مثه سکته اییانگام نکن حالامیخایدچیکارکنید
من:چه بدونم شایدهواکنیم
بنفشه:بی نزاکت
من:بنفشه توام یه سوالایی میپرسیاخوووب چه بدونم چیکارمیخایم کنیم
بنفشه:النابخداتوانسان نیستی یه موجوده عجیبه ناشناخته ایه زندگیت روهواس اونوقت انقده بیخیالی
من:بروبابا بخامم نمیتونم کاری کنم پس بهترازنشستنوقنبادگرفتن بیخیالیه
ازسره جام پاشدم کوله اموباسویچموازرومیزه کافی شاپ برداشتم به بنفشه گفتم قصه مفتی که نمیشه بروحساب کن تایادبگیری زندگیه مردم قصه نیس یه زبونیم براش درآوردمورا اوفتادم طرفع درکه ازپشت صداشوشنیدم
بنفشه:خیلی بیشعوروپرویی
باخنده ازدره کافی شاپ بیرون اومدمورفتم طرفه ماشینه نازنینم ازدورقفلوزدموسوارشدم ماشینوروشن کردموکولرم روشن کردم ومنتظرموندم تابنفشه بیاد
- ۷.۶k
- ۰۶ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط