ظهور ازدواج
✿) ظهور ازدواج (✿)
(♡)پارت۲۸۳ (♡)
معلومه چیکار داري ميکني؟ با لبخند حقته زل زد بهم... توف تو صورتت. کثافت... پوستم داشت میسوخت. آي.. خيلي داغ بود.. گریه ام داشت در میومد. یه دفعه دیدم جیمین چند مرد رو کنار زد و هول اومد سمتم و نگران صدا زد: الا... اما نمیتونستم وایستم.. باید میرفتم تو سرویس تند دویدم سمت راهرو که یه دختره گفت اتاق اول سرویس داره. بدون مکث تند خودمو انداختم تو اتاقی که گفته بود و سرویس و درش رو قفل کردم اخ.. سریع نفسم رو فوت کردم بیرون و زیپ پیرهنم رو پایین کشیدم شونه ای قرمز شده بود.
سريع نفسم رو فوت کردم بیرون و زیپ پیرهنم رو پایین کشیدم. شونه ام قرمز شده بود. اخ.. پیرهن نازک بود و همه داغیش به پوستم رسیده بود. درمونده و لرزون اب رو باز کردم و دستمو خیس کردم و به شونه ام کشیدم. ضربه تندي به در خورد و صداي جیمین اومد: الا خوبي؟ باز کن درو... احتمالا یکی پیشش بود که اینجوري صدام میزد. واسه همین اروم با صداي لرزوني گفتم چيزي نيست.. کلافه کوبید به در و خشن گفت باز کن ..بینم هیچ کس نیست..چی شدي؟ خيلي داغ بود؟ پیرهنم رو مرتب کردم و اروم قفل در رو چرخوندم و بازش کردم. بغض لعنتیم جمع نمیشد وخت شونه ام میسوخ با اخم باریکی تند جلو کشیدم و گفت: ببینم.. چي شد؟ و شونه لباسم رو کشید پایین تند گفتم چیزی نیست و سعی کردم لباسم رو بالا بکشم... اخم کرد و دستمو کنار زد و گفت: حرف نزن ببینم. و نگران و دقیق پیرهنم رو پایین تر کشید و به شونه ام نگاه کرد و اروم گفت: خیلی میسوزه؟ حرف نزدم. کلافه گفت: با تواماا.. چرا حرف نمیزنی؟ با غیض گفتم: خودت الان گفتی حرف نزن.. خواست لبخند نزنه و لباسم رو پایین تر کشید و جدي گفت: حرف گوش کن شده واسه من... خيلي قرمز شده.. و انگشتش رو نرم روی شونه برهنه ام کشید. معذب خودمو جمع کردم
جیمین : میخوای بریم دکتر؟ اروم و متعجب گفتم نه بابا دکتر چي؟ چيزي نيست.. و به لباس خوشگلم که بالاش قهوه اي شده بود نگاه کردم و با بغض گفتم لباسم نابود شد. مهربون گفت:آي آي. نگاش کردم.
مهربون گفت:آي آي. نگاش کردم. با اخم شيريني گفت: میدمش خشکشویی عین روز اولش میشه.. لبخند بيجون و متشکري زدم. پارچه اي از روي تخت برداشت احتمالا يکي بهش داده بود و نم دار بود. اروم گذاشت رو شونه ام.. نفسم رو اروم فوت کردم بیرون پارچه رو برداشت و به شونه ام نگاه کرد که در باز شد. جیمین چرخید سمت در و منم هول
(♡)پارت۲۸۳ (♡)
معلومه چیکار داري ميکني؟ با لبخند حقته زل زد بهم... توف تو صورتت. کثافت... پوستم داشت میسوخت. آي.. خيلي داغ بود.. گریه ام داشت در میومد. یه دفعه دیدم جیمین چند مرد رو کنار زد و هول اومد سمتم و نگران صدا زد: الا... اما نمیتونستم وایستم.. باید میرفتم تو سرویس تند دویدم سمت راهرو که یه دختره گفت اتاق اول سرویس داره. بدون مکث تند خودمو انداختم تو اتاقی که گفته بود و سرویس و درش رو قفل کردم اخ.. سریع نفسم رو فوت کردم بیرون و زیپ پیرهنم رو پایین کشیدم شونه ای قرمز شده بود.
سريع نفسم رو فوت کردم بیرون و زیپ پیرهنم رو پایین کشیدم. شونه ام قرمز شده بود. اخ.. پیرهن نازک بود و همه داغیش به پوستم رسیده بود. درمونده و لرزون اب رو باز کردم و دستمو خیس کردم و به شونه ام کشیدم. ضربه تندي به در خورد و صداي جیمین اومد: الا خوبي؟ باز کن درو... احتمالا یکی پیشش بود که اینجوري صدام میزد. واسه همین اروم با صداي لرزوني گفتم چيزي نيست.. کلافه کوبید به در و خشن گفت باز کن ..بینم هیچ کس نیست..چی شدي؟ خيلي داغ بود؟ پیرهنم رو مرتب کردم و اروم قفل در رو چرخوندم و بازش کردم. بغض لعنتیم جمع نمیشد وخت شونه ام میسوخ با اخم باریکی تند جلو کشیدم و گفت: ببینم.. چي شد؟ و شونه لباسم رو کشید پایین تند گفتم چیزی نیست و سعی کردم لباسم رو بالا بکشم... اخم کرد و دستمو کنار زد و گفت: حرف نزن ببینم. و نگران و دقیق پیرهنم رو پایین تر کشید و به شونه ام نگاه کرد و اروم گفت: خیلی میسوزه؟ حرف نزدم. کلافه گفت: با تواماا.. چرا حرف نمیزنی؟ با غیض گفتم: خودت الان گفتی حرف نزن.. خواست لبخند نزنه و لباسم رو پایین تر کشید و جدي گفت: حرف گوش کن شده واسه من... خيلي قرمز شده.. و انگشتش رو نرم روی شونه برهنه ام کشید. معذب خودمو جمع کردم
جیمین : میخوای بریم دکتر؟ اروم و متعجب گفتم نه بابا دکتر چي؟ چيزي نيست.. و به لباس خوشگلم که بالاش قهوه اي شده بود نگاه کردم و با بغض گفتم لباسم نابود شد. مهربون گفت:آي آي. نگاش کردم.
مهربون گفت:آي آي. نگاش کردم. با اخم شيريني گفت: میدمش خشکشویی عین روز اولش میشه.. لبخند بيجون و متشکري زدم. پارچه اي از روي تخت برداشت احتمالا يکي بهش داده بود و نم دار بود. اروم گذاشت رو شونه ام.. نفسم رو اروم فوت کردم بیرون پارچه رو برداشت و به شونه ام نگاه کرد که در باز شد. جیمین چرخید سمت در و منم هول
- ۷.۸k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط