ظهور ازدواج
✿) ظهور ازدواج (✿)
(♡)پارت ۲۸۷ (♡)
اب دهنم رو قورت دادم و با نفسهاي تند و سنگین لباسم رو مرتب کردم. در رو باز کرد و اروم گفت با نیکول تو یه اتاق باشي مشكلي نداري؟ تند و معذب گفتم نه...نه... اصلا... خیره نگام کرد و اروم گفت: واسه اتفاقی که افتاد متاسفم.. تلخ گفتم: تقصیر تو نبود. جدي گفت: نه... بود... به خاطر من... اینکارو با تو کرد..انتقام منو ازت گرفت.. لرزون گفتم اشکال نداره در بالا رو باز کرد. سعی کردم لبخند بزنم و جلوي نيكول طبيعي باشم. نیکول با لبخند عمیقي اومد تو و گفت:سلااام.. جیمین : -خوش اومدي.. سلام خانوم...خوش اومدي. جیمین درحالیکه کتشو در میاورد گفت تو اتاق اول دست چپ ميتوني استراحت کني.. نیکول مهربون گفت: مرسي. -
اگه مشکلی نداشته باشی باید با من هم اتاق بشي.. لبخندش شل شد و به من و بعد جیمین اشاره کرد و گنگ گفت مگه شما دوتا.. توي به اتاق. تند بین حرفش گفتم اگه مشکلیه و راحت نیستی اصلا هیچ اشکالی نداره.. باور کن ناراحت نمیشم میتونم رو کاناپه بخوابم. نیکول سریع گفت: عه...نه... این چه حرفیه... و همونجور گنگ لبخند زد و گفت: خیلیم خوبه.. كلي حرف میزنیم و رفت سمت اتاق. لبخند باريکي زدم و منم رفتم سمت اتاقم که جیمین اروم گفت الا... برگشتم و نگاش کردم و گفتم: بله نگاهش يه جورايي شکست خورده و غمگین بود و انگار دو دل بودن بین گفتن و نگفتن و بالاخره :گفت راحت نبودین...بیا تو اتاق من... دلم ریخت و نفسم بند اومد. در حالیکه میرفت سمت اتاقش :گفت من میرم رو کاناپه میخوابم. لبام به پوزخند بي صدايي کش اومد و اروم سر به باشه تکون دادم ه با بغض تند رفتم تو اتاقم.
رفت سمت خونه به محض ورودمون به خونه رفت تو سرویس و وقتی خواستم برم تو اتاقم بازومو گرفت و به مبل اشاره زد و گفت: بیا بشین. گنگ گفتم: چرا؟ جیمین محکم گفت: تو بشین.. کرم مرطوب کننده و خمیر دندون دستش بود. هول :گفتم چیزی نیست. خودم میزنم. بي توجه بهم کنارم نشست و زیپ لباسم رو کشید پایین لرزون و به زور بهش پشت کردم . خبیث گفت جلوش سوخته.هاا.. چرا پشت کردي؟ به زور اب دهنم رو قورت دادم اروم خندید و گفت خیله خوب خانوم کوچولو شونه لباسم رو پایین کشید نفسام خيلي تند شده بود. اروم دستشو که یه ماده خنک و نرم روش بود روي شونه ام کشید. دستشو نرم جلوتر و روي شونه جلوم کشید. نفسم بند اومد. قلبم داشتم از دهنم بیرون میومد و سینه ام تند بالا و پایین میشد به دستش باز مرطوب کننده زد و اینبار سمت گردنم آوردش و نرم و نوازش وار ماساژش داد. داشتم خفه میشدم. فشار نرمی به گردنم داد و منو به خودش چسبوند و کنار گوشم داغ نفس کشید. واقعا داشتم خفه میشدم نفس کشیدن خیلی سخت بود. شونه مو نوازش کرد. لباشو
نرم به گوشم کشید که زیردلم خالي شد. خيلي گرم گوشمو بوسید که صداي
(♡)پارت ۲۸۷ (♡)
اب دهنم رو قورت دادم و با نفسهاي تند و سنگین لباسم رو مرتب کردم. در رو باز کرد و اروم گفت با نیکول تو یه اتاق باشي مشكلي نداري؟ تند و معذب گفتم نه...نه... اصلا... خیره نگام کرد و اروم گفت: واسه اتفاقی که افتاد متاسفم.. تلخ گفتم: تقصیر تو نبود. جدي گفت: نه... بود... به خاطر من... اینکارو با تو کرد..انتقام منو ازت گرفت.. لرزون گفتم اشکال نداره در بالا رو باز کرد. سعی کردم لبخند بزنم و جلوي نيكول طبيعي باشم. نیکول با لبخند عمیقي اومد تو و گفت:سلااام.. جیمین : -خوش اومدي.. سلام خانوم...خوش اومدي. جیمین درحالیکه کتشو در میاورد گفت تو اتاق اول دست چپ ميتوني استراحت کني.. نیکول مهربون گفت: مرسي. -
اگه مشکلی نداشته باشی باید با من هم اتاق بشي.. لبخندش شل شد و به من و بعد جیمین اشاره کرد و گنگ گفت مگه شما دوتا.. توي به اتاق. تند بین حرفش گفتم اگه مشکلیه و راحت نیستی اصلا هیچ اشکالی نداره.. باور کن ناراحت نمیشم میتونم رو کاناپه بخوابم. نیکول سریع گفت: عه...نه... این چه حرفیه... و همونجور گنگ لبخند زد و گفت: خیلیم خوبه.. كلي حرف میزنیم و رفت سمت اتاق. لبخند باريکي زدم و منم رفتم سمت اتاقم که جیمین اروم گفت الا... برگشتم و نگاش کردم و گفتم: بله نگاهش يه جورايي شکست خورده و غمگین بود و انگار دو دل بودن بین گفتن و نگفتن و بالاخره :گفت راحت نبودین...بیا تو اتاق من... دلم ریخت و نفسم بند اومد. در حالیکه میرفت سمت اتاقش :گفت من میرم رو کاناپه میخوابم. لبام به پوزخند بي صدايي کش اومد و اروم سر به باشه تکون دادم ه با بغض تند رفتم تو اتاقم.
رفت سمت خونه به محض ورودمون به خونه رفت تو سرویس و وقتی خواستم برم تو اتاقم بازومو گرفت و به مبل اشاره زد و گفت: بیا بشین. گنگ گفتم: چرا؟ جیمین محکم گفت: تو بشین.. کرم مرطوب کننده و خمیر دندون دستش بود. هول :گفتم چیزی نیست. خودم میزنم. بي توجه بهم کنارم نشست و زیپ لباسم رو کشید پایین لرزون و به زور بهش پشت کردم . خبیث گفت جلوش سوخته.هاا.. چرا پشت کردي؟ به زور اب دهنم رو قورت دادم اروم خندید و گفت خیله خوب خانوم کوچولو شونه لباسم رو پایین کشید نفسام خيلي تند شده بود. اروم دستشو که یه ماده خنک و نرم روش بود روي شونه ام کشید. دستشو نرم جلوتر و روي شونه جلوم کشید. نفسم بند اومد. قلبم داشتم از دهنم بیرون میومد و سینه ام تند بالا و پایین میشد به دستش باز مرطوب کننده زد و اینبار سمت گردنم آوردش و نرم و نوازش وار ماساژش داد. داشتم خفه میشدم. فشار نرمی به گردنم داد و منو به خودش چسبوند و کنار گوشم داغ نفس کشید. واقعا داشتم خفه میشدم نفس کشیدن خیلی سخت بود. شونه مو نوازش کرد. لباشو
نرم به گوشم کشید که زیردلم خالي شد. خيلي گرم گوشمو بوسید که صداي
- ۵.۹k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط