🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت115 #جلد_دوم
بلندش کردم و گفتم به چیزی فکر نکن این روزا میگذره ما روزهای سخت تر از این و پشت سر گذاشتیم یه روزی تموم میشه مهم اینه من و تو همیشه کنار هم بمونیم یکم به خودت برس آبی به صورتت بزن لباساتو عوض کن اخماتو وا کن خانوم من باید همیشه بخنده باشه؟
لبخندی زد و گفت
من برای تو هرکاری می کنم این که چیزی نیست.
ازش فاصله گرفتم و گفتم من میرم دنبال کار را برگشتنی با خودم میارمش توروخدا فکرو خیال نکن جانه اهورا باشه؟
سرش تکون داد و من ازش فاصله گرفتم.
کلی برای انجام دادن داشتم توی شرکت و حتی پیشه کیمیا باید به همشون میرسیدم باید کاری میکردم تا کیمیا بیخیال اون عکسا بشه توی شرکت به زحمت کارها رو رو به راه کردم امروز کلاً خبری از کیمیا نبوده زنگ نزده بود و سراغ نگرفته بود این کمی مشکوک به نظر میرسید اما خدا رو شکر میکردم که سر و کله اش پیدا نشده بود و با آرامش بیشتری تونسته بودم کارارو انجام بدم کارام که تموم شد از شرکت بیرون رفتم و یک راست به سمت خونه اون رفتم.
هرچقدر زنگ خونه شو زدم کسی جواب نمی داد چندین و چند بار زنگ زدم اما باز هیچ کس جوابی نداد دروغ چرا نگران شدم نگران اینکه نکنه کاری کرده باشه یا بچه روبر داشته باشه و رفته باشه ...
یا رفته باشه سراغ آیلین!
گوشیم از جیبم در آوردم و شماره ایلین و گرفتم بعد از چند تا بوق صداش توی گوشم نشست
_جانم اهورا ؟
پرسیدم عزیزم کیمیا نیومده اونجا خبری ازش داری؟
با نگرانی گفت
_ نه اینجا نیومده هیچ خبری هم ازش ندارم چطور مگه؟
نمیدونم اومدم خونه اش هرچی زنگ میزنم در رو باز نمیکنه
_ بهش زنگ زدی؟
نه زنگ نزدم تماس میگیرم ببینم کدوم گوریه الان...
قطع کردم و شماره ی کیمیارو گرفتم اما خاموش بود.
واقعا دیگه نگران شدم شکی نبود یه چیزایی توی سرشه
نکنه یه غلطی بکنه؟
کلافه به ماشین برگشتم و سوار شدم
الان باید از کجا پیداش میکردم؟
چرا گوشیش و خاموش کرده بود؟
عجب گیری کرده بودم یه مشکل و حل میکردم یه مشکل بزرگتر درست میشد .
اگه ایلین میفهمید واقعا دیونه میشد باید هرچه زودتر خودم دست به کار میشدم و پیداش میکردم.
کمی فکر کردم یعنی کجا رفته بود...
یک ساعتی توی ماشین گذشته رو زیرو کردم تا اینکه یادم اومد...شاید رفته باشه همونجایی که قبلا باهم میرفتیم.
بهتر بود یه سر میزدم.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#فردوس_برین #عکس_نوشته_عاشقانه #عکس_نوشته👌 #God_liberated_Khorramshahr🇮🇷✌️ #Quds_becomes_another_Khorramshahr🇵🇸🇮🇷 #قدس_خرمشهر_دیگر_میشود🇮🇷💪🇵🇸 #خرمشهرها_درپیش_است🇵🇸🇮🇷 #خاص #جذاب #wallpaper #خرمشهر_آمدیم_کربلا_می_آییم_قدس_خواهیم_آمد🇮🇷🇮🇶🇵🇸
#خان_زاده #پارت115 #جلد_دوم
بلندش کردم و گفتم به چیزی فکر نکن این روزا میگذره ما روزهای سخت تر از این و پشت سر گذاشتیم یه روزی تموم میشه مهم اینه من و تو همیشه کنار هم بمونیم یکم به خودت برس آبی به صورتت بزن لباساتو عوض کن اخماتو وا کن خانوم من باید همیشه بخنده باشه؟
لبخندی زد و گفت
من برای تو هرکاری می کنم این که چیزی نیست.
ازش فاصله گرفتم و گفتم من میرم دنبال کار را برگشتنی با خودم میارمش توروخدا فکرو خیال نکن جانه اهورا باشه؟
سرش تکون داد و من ازش فاصله گرفتم.
کلی برای انجام دادن داشتم توی شرکت و حتی پیشه کیمیا باید به همشون میرسیدم باید کاری میکردم تا کیمیا بیخیال اون عکسا بشه توی شرکت به زحمت کارها رو رو به راه کردم امروز کلاً خبری از کیمیا نبوده زنگ نزده بود و سراغ نگرفته بود این کمی مشکوک به نظر میرسید اما خدا رو شکر میکردم که سر و کله اش پیدا نشده بود و با آرامش بیشتری تونسته بودم کارارو انجام بدم کارام که تموم شد از شرکت بیرون رفتم و یک راست به سمت خونه اون رفتم.
هرچقدر زنگ خونه شو زدم کسی جواب نمی داد چندین و چند بار زنگ زدم اما باز هیچ کس جوابی نداد دروغ چرا نگران شدم نگران اینکه نکنه کاری کرده باشه یا بچه روبر داشته باشه و رفته باشه ...
یا رفته باشه سراغ آیلین!
گوشیم از جیبم در آوردم و شماره ایلین و گرفتم بعد از چند تا بوق صداش توی گوشم نشست
_جانم اهورا ؟
پرسیدم عزیزم کیمیا نیومده اونجا خبری ازش داری؟
با نگرانی گفت
_ نه اینجا نیومده هیچ خبری هم ازش ندارم چطور مگه؟
نمیدونم اومدم خونه اش هرچی زنگ میزنم در رو باز نمیکنه
_ بهش زنگ زدی؟
نه زنگ نزدم تماس میگیرم ببینم کدوم گوریه الان...
قطع کردم و شماره ی کیمیارو گرفتم اما خاموش بود.
واقعا دیگه نگران شدم شکی نبود یه چیزایی توی سرشه
نکنه یه غلطی بکنه؟
کلافه به ماشین برگشتم و سوار شدم
الان باید از کجا پیداش میکردم؟
چرا گوشیش و خاموش کرده بود؟
عجب گیری کرده بودم یه مشکل و حل میکردم یه مشکل بزرگتر درست میشد .
اگه ایلین میفهمید واقعا دیونه میشد باید هرچه زودتر خودم دست به کار میشدم و پیداش میکردم.
کمی فکر کردم یعنی کجا رفته بود...
یک ساعتی توی ماشین گذشته رو زیرو کردم تا اینکه یادم اومد...شاید رفته باشه همونجایی که قبلا باهم میرفتیم.
بهتر بود یه سر میزدم.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#فردوس_برین #عکس_نوشته_عاشقانه #عکس_نوشته👌 #God_liberated_Khorramshahr🇮🇷✌️ #Quds_becomes_another_Khorramshahr🇵🇸🇮🇷 #قدس_خرمشهر_دیگر_میشود🇮🇷💪🇵🇸 #خرمشهرها_درپیش_است🇵🇸🇮🇷 #خاص #جذاب #wallpaper #خرمشهر_آمدیم_کربلا_می_آییم_قدس_خواهیم_آمد🇮🇷🇮🇶🇵🇸
۶.۷k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.