🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت114 #جلد_دوم
کیمیا خودش اندازه یه لشکر ۱۰۰۰ نفری برای دردسر درست کردن کافی بود دیگه توان جنگ و جدل با مادرم نداشتم
ایلین که کنار دیوار ایستاده بود آروم سر خورد و روی زمین نشست دیدم که چشماش اشکی شد اینو نمی خواستم به سمتش رفتم و کنارش زانو زدم و گفتم
عزیزه من مادرم و که میشناسی گریه نکن قهر کرد بهتر شد دیگه نمیاد سراغمون یکی از مشکلات ما فعلاً حل شده بچه که به دنیا بیاد بچه رو که ببینن نرم میشن دلشون نرم میشه گذشته رو فراموش می کنن بهت قول میدم .
عزیزم خواهش می کنم انقدر ناراحت نباش
دستشو دور گرونم حلقه کرد و خودشو توی بغلم انداخت و با صدای بلندی گریه کرد این زن کم دردو غصه نداشت
دیشب توی خونه اون کیمیا سر کله زدن با مادرم الانم این حرفهایی که شنیده بود کافی بود برای اینکه این طور حالش بد بشه.
درکش می کردم بوسیدمش و گفتم آروم بگیر عزیزم همه چیز درست میشه همه چیز رو بسپار به من باشه ؟
نگاهم کرد و گفت
_ برو دنبال کیمیا بیارش یه ساعت دیگه اونم زنگ می زنه و میگه من میترسم اهورا بیاد پیش من حداقل اینجا باشه جلوی چشمم.
تا صبح خواب نداشتم یک ثانیه ام نخوابیدم.
تو کنار اون بودی و من اینجا تنها بودم به خدا طاقتشو ندارم نمیتونم تحمل کنم.
پیشونیشو بوسیدم و گفتم هرچی که تو بگی هر کاری که تو بگی می کنیم فقط آروم باشه میرم دنبالش میارمش اینجا باشه ؟
لبخند محزونی زد و آروم زمزمه کرد برای اینکه تورو نگه دارم تورو داشته باشم زیر بار چه کارهایی میرم اهورا همه اینا رو میبینی پس هیچ وقت نباید به من خیانت کنی یا تنهام بزاری باشه؟
اشکاشو پاک کردم و گفتم من به تو خیانت نمیکنم خیالت راحت باشه آبی به دست و صورت بزن منم تا یه کم دیگه اون زلزله رو میارم خونه به این حرفم کمی خندید گفت
_واقعا مثل زلزله میمونه از وقتی پاش به زندگیمون باز شد همه چیز ویرون شده همه چیز خراب شده.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#فردوس_برین #عکس_نوشته_عاشقانه #عکس_نوشته👌 #God_liberated_Khorramshahr🇮🇷✌️ #Quds_becomes_another_Khorramshahr🇵🇸🇮🇷 #قدس_خرمشهر_دیگر_میشود🇮🇷💪🇵🇸 #خرمشهرها_درپیش_است🇵🇸🇮🇷 #خرمشهر_آمدیم_کربلا_می_آییم_قدس_خواهیم_آمد🇮🇷🇮🇶🇵🇸 #خاص #جذاب #wallpaper
#خان_زاده #پارت114 #جلد_دوم
کیمیا خودش اندازه یه لشکر ۱۰۰۰ نفری برای دردسر درست کردن کافی بود دیگه توان جنگ و جدل با مادرم نداشتم
ایلین که کنار دیوار ایستاده بود آروم سر خورد و روی زمین نشست دیدم که چشماش اشکی شد اینو نمی خواستم به سمتش رفتم و کنارش زانو زدم و گفتم
عزیزه من مادرم و که میشناسی گریه نکن قهر کرد بهتر شد دیگه نمیاد سراغمون یکی از مشکلات ما فعلاً حل شده بچه که به دنیا بیاد بچه رو که ببینن نرم میشن دلشون نرم میشه گذشته رو فراموش می کنن بهت قول میدم .
عزیزم خواهش می کنم انقدر ناراحت نباش
دستشو دور گرونم حلقه کرد و خودشو توی بغلم انداخت و با صدای بلندی گریه کرد این زن کم دردو غصه نداشت
دیشب توی خونه اون کیمیا سر کله زدن با مادرم الانم این حرفهایی که شنیده بود کافی بود برای اینکه این طور حالش بد بشه.
درکش می کردم بوسیدمش و گفتم آروم بگیر عزیزم همه چیز درست میشه همه چیز رو بسپار به من باشه ؟
نگاهم کرد و گفت
_ برو دنبال کیمیا بیارش یه ساعت دیگه اونم زنگ می زنه و میگه من میترسم اهورا بیاد پیش من حداقل اینجا باشه جلوی چشمم.
تا صبح خواب نداشتم یک ثانیه ام نخوابیدم.
تو کنار اون بودی و من اینجا تنها بودم به خدا طاقتشو ندارم نمیتونم تحمل کنم.
پیشونیشو بوسیدم و گفتم هرچی که تو بگی هر کاری که تو بگی می کنیم فقط آروم باشه میرم دنبالش میارمش اینجا باشه ؟
لبخند محزونی زد و آروم زمزمه کرد برای اینکه تورو نگه دارم تورو داشته باشم زیر بار چه کارهایی میرم اهورا همه اینا رو میبینی پس هیچ وقت نباید به من خیانت کنی یا تنهام بزاری باشه؟
اشکاشو پاک کردم و گفتم من به تو خیانت نمیکنم خیالت راحت باشه آبی به دست و صورت بزن منم تا یه کم دیگه اون زلزله رو میارم خونه به این حرفم کمی خندید گفت
_واقعا مثل زلزله میمونه از وقتی پاش به زندگیمون باز شد همه چیز ویرون شده همه چیز خراب شده.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#فردوس_برین #عکس_نوشته_عاشقانه #عکس_نوشته👌 #God_liberated_Khorramshahr🇮🇷✌️ #Quds_becomes_another_Khorramshahr🇵🇸🇮🇷 #قدس_خرمشهر_دیگر_میشود🇮🇷💪🇵🇸 #خرمشهرها_درپیش_است🇵🇸🇮🇷 #خرمشهر_آمدیم_کربلا_می_آییم_قدس_خواهیم_آمد🇮🇷🇮🇶🇵🇸 #خاص #جذاب #wallpaper
۷.۹k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.