𝓟𝓪𝓻𝓽 50 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 50 🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
پشتمو بهش کردم لبخند زدم چقدر بازیگر خوبیم واقعا
چشمامو بستم و نفهمیدم کی خوابم برد
..........
ا/ت ویو
چشمامو باز کردم به صندلی بسته شده بودم هیچ جارو نمیدیدم دهنم بسته بود حرفم نمیتونستم بزنم آخرین بار یادمه یه چیزی از پشت خورد تو سرم دیگه هیچی یادم نمیاد یکم تکون خوردم که صداش اومد
مرده : بلاخره بهوش اومدی خوب خوابیدی؟
الان توقع داره جوابشو بدم؟
مرده : درسته صبر کن
اومد و چسب رو دهنمو کند
مرده : خب بگو خوب خوابیدی؟
ا/ت : نه با وجود تو
صدای خندش میومد
مرده : من اونجا نیستم سمت راستت نشستم
داشتم به جلوم نگاه میکردم برگشتم سمتش
ا/ت : این پارچه لعنتی رو بستی جلو چشمام بعد تازه مسخرمم میکنی؟
مرده : حالا فهمیدم چرا جانگکوک انقدر به داشتن تو اصرار داره
ا/ت : تو اونو میشناسی؟
مرده : مگه میشه نشناسم حتمن دلت براش تنگ شده هوم؟
ا/ت : اصلا به تو چه ربطی داره
مرده : هی هی درست صحبت کن نکنه بازم میخوای یه کاری دستت بدم
ا/ت : هیچ کاری نمیتونی بکنی
مرده : آره فعلا نمیتونم چون رئیس قراره بیاد خودتو آماده کن
هیچی نگفتم یعنی رئیسش کیه
............
منتظر بودم اینم که صداش میومد داشت با خودش آهنگ میخوند یهو در باز شد
مرده : سلام
نمیتونستم هیچی ببینم لعنتی این کیه
اومد جلوم وایساد دستشو نوازش وار روی گونم میکشید صورتمو برگردوندم ولی از کارش دست بر نداشت دست زنونه بود مشخص بود که زنه
پلین : پس بلاخره گیرت اوردم
با صداش شوک شدم اون اون اینکارو کرده بود؟ نه این امکان نداره اون بهم رحم نمیکنه
پلین : میبینم که خوشگل تر از قبل شدی اما قرار نیست همیشه خوشگل بمونی مگه نه؟ خب البته اگه هم بخوای همیشه خوشگل بمونی من نمیزارم امروز برات یه تنبیه خوب در نظر گرفتم
ا/ت : از من چی میخوای
پلین : خیلی چیزا اول همه اینکه از زندگی جانگکوک گم بشی بیرون
ا/ت : بنظرم تو باید گم بشی نه من چون تو اضافه ای
اعصبی خندید و یه سیلی بهم زد
پلین : دفعه آخرت باشه که لغب خودتو به من میدی.....خب داشتم میگفتم از امروز به بعد نمیتونی روی جانگکوکو ببینی مگر اینکه از اون دنیا این بستگی به خودت داره تا کی زنده بمونی امروز خیلی باهات کار داریم ا/ت
رفت پشتم و پارچه دور چشمامو باز کرد اما من چشمامو باز نکردم
پلین : چشماتو باز کن
چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم چشمام درد گرفته بود خوب نمیدیدمش
پلین : میدونی منو جانگکوک دیشب با هم بودیم با خواسته ی خودش اینکارو کردیم جای تو خالی بود
ا/ت : داری دروغ میگی
پلین : نه من دروغ نمیگم
ا/ت : امکان نداره
پلین : چرا اتفاقا امکان داره
این کارو نکرده نباید اینطوری میشد
پلین : ناراحت نشو اول و آخرش اینطوری میشد به هر حال من دیگه میرم و از تو دوربین فیلمتو میبینم قراره کلی خوش بگذره مواظب خودت باش
رفتش بیرون اون مرده اومد جلوم وایساد دست و پامو باز کرد با بهت بهش نگاه میکردم...یکی همچین کوبید تو صورتم که پرت شدم رو زمین درد خیلی بدی داخل فکم احساس میکردم فکر کنم شکسته یه لگد زد تو شکمم که تو خودم جمع شدم
ا/ت : آییی
مرده : بنظرم انرژیتو نگه دار چون این تازه اولشه
آستیناشو بالا زد و افتاد به جونم تا میتونست میزد اولش با مشت میزد تو صورتم ولی بعدش شروع کرد به لگد زدن خونو تو دهنم حس کردم ولی این تازه اولش بود
جانگکوک ویو
از خواب بلند شدم نبودش یه نامه رو تخت بود برداشتمش
متن نامه :
صبحت بخیر عشقم دیشب خیلی شب خوبی بود انقدر قشنگ خوابیده بودی که نخواستم بیدارت کنم شاید نتونم تا شب بیام دوست دارم...
پلین
پایان متن نامه
چه بهتر که نیستی جدی جدی گول خورد وای باورم نمیشه بهش خندبدم رفتم سمت اتاق فیلیپ امیدوارم بودم که اونجا باشه صداش میومد داشت گریه میکرد درو باز کردم و رفتم پیشش بغلش کردم
جانگکوک : فیلیپ.. فیلیپ آروم باش پسرم چرا گریه میکنی گریه نکن
به اطراف نگاه کردم شیشه شیر رو میز بود برداشتمش و بهش دادم خوردش ساکت شد
جانگکوک : گشنت بود پسرم؟ قربونت بشم ای کاش میتونستی حرف بزنی صداتو میشنیدم
ای کاش الان ا/ت اینجا بود چقدر دلم براش تنگ شد یعنی الان چیکار میکنه
.............
احساس میکردم تمام استخونام خورد شده تمام بدنم درد میکرد و مطمعن بودم الان کبود شده افتاده بودم وسط اتاق حتی جون نداشتم تکون بخورم صداش اومد نفس نفس میزد
مرده : این تازه .. اولشه .. کار تو از.. کتک گذشته
دیگه میخوای باهام چیکار کنی لعنتی
جانگکوک ویو
پشتمو بهش کردم لبخند زدم چقدر بازیگر خوبیم واقعا
چشمامو بستم و نفهمیدم کی خوابم برد
..........
ا/ت ویو
چشمامو باز کردم به صندلی بسته شده بودم هیچ جارو نمیدیدم دهنم بسته بود حرفم نمیتونستم بزنم آخرین بار یادمه یه چیزی از پشت خورد تو سرم دیگه هیچی یادم نمیاد یکم تکون خوردم که صداش اومد
مرده : بلاخره بهوش اومدی خوب خوابیدی؟
الان توقع داره جوابشو بدم؟
مرده : درسته صبر کن
اومد و چسب رو دهنمو کند
مرده : خب بگو خوب خوابیدی؟
ا/ت : نه با وجود تو
صدای خندش میومد
مرده : من اونجا نیستم سمت راستت نشستم
داشتم به جلوم نگاه میکردم برگشتم سمتش
ا/ت : این پارچه لعنتی رو بستی جلو چشمام بعد تازه مسخرمم میکنی؟
مرده : حالا فهمیدم چرا جانگکوک انقدر به داشتن تو اصرار داره
ا/ت : تو اونو میشناسی؟
مرده : مگه میشه نشناسم حتمن دلت براش تنگ شده هوم؟
ا/ت : اصلا به تو چه ربطی داره
مرده : هی هی درست صحبت کن نکنه بازم میخوای یه کاری دستت بدم
ا/ت : هیچ کاری نمیتونی بکنی
مرده : آره فعلا نمیتونم چون رئیس قراره بیاد خودتو آماده کن
هیچی نگفتم یعنی رئیسش کیه
............
منتظر بودم اینم که صداش میومد داشت با خودش آهنگ میخوند یهو در باز شد
مرده : سلام
نمیتونستم هیچی ببینم لعنتی این کیه
اومد جلوم وایساد دستشو نوازش وار روی گونم میکشید صورتمو برگردوندم ولی از کارش دست بر نداشت دست زنونه بود مشخص بود که زنه
پلین : پس بلاخره گیرت اوردم
با صداش شوک شدم اون اون اینکارو کرده بود؟ نه این امکان نداره اون بهم رحم نمیکنه
پلین : میبینم که خوشگل تر از قبل شدی اما قرار نیست همیشه خوشگل بمونی مگه نه؟ خب البته اگه هم بخوای همیشه خوشگل بمونی من نمیزارم امروز برات یه تنبیه خوب در نظر گرفتم
ا/ت : از من چی میخوای
پلین : خیلی چیزا اول همه اینکه از زندگی جانگکوک گم بشی بیرون
ا/ت : بنظرم تو باید گم بشی نه من چون تو اضافه ای
اعصبی خندید و یه سیلی بهم زد
پلین : دفعه آخرت باشه که لغب خودتو به من میدی.....خب داشتم میگفتم از امروز به بعد نمیتونی روی جانگکوکو ببینی مگر اینکه از اون دنیا این بستگی به خودت داره تا کی زنده بمونی امروز خیلی باهات کار داریم ا/ت
رفت پشتم و پارچه دور چشمامو باز کرد اما من چشمامو باز نکردم
پلین : چشماتو باز کن
چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم چشمام درد گرفته بود خوب نمیدیدمش
پلین : میدونی منو جانگکوک دیشب با هم بودیم با خواسته ی خودش اینکارو کردیم جای تو خالی بود
ا/ت : داری دروغ میگی
پلین : نه من دروغ نمیگم
ا/ت : امکان نداره
پلین : چرا اتفاقا امکان داره
این کارو نکرده نباید اینطوری میشد
پلین : ناراحت نشو اول و آخرش اینطوری میشد به هر حال من دیگه میرم و از تو دوربین فیلمتو میبینم قراره کلی خوش بگذره مواظب خودت باش
رفتش بیرون اون مرده اومد جلوم وایساد دست و پامو باز کرد با بهت بهش نگاه میکردم...یکی همچین کوبید تو صورتم که پرت شدم رو زمین درد خیلی بدی داخل فکم احساس میکردم فکر کنم شکسته یه لگد زد تو شکمم که تو خودم جمع شدم
ا/ت : آییی
مرده : بنظرم انرژیتو نگه دار چون این تازه اولشه
آستیناشو بالا زد و افتاد به جونم تا میتونست میزد اولش با مشت میزد تو صورتم ولی بعدش شروع کرد به لگد زدن خونو تو دهنم حس کردم ولی این تازه اولش بود
جانگکوک ویو
از خواب بلند شدم نبودش یه نامه رو تخت بود برداشتمش
متن نامه :
صبحت بخیر عشقم دیشب خیلی شب خوبی بود انقدر قشنگ خوابیده بودی که نخواستم بیدارت کنم شاید نتونم تا شب بیام دوست دارم...
پلین
پایان متن نامه
چه بهتر که نیستی جدی جدی گول خورد وای باورم نمیشه بهش خندبدم رفتم سمت اتاق فیلیپ امیدوارم بودم که اونجا باشه صداش میومد داشت گریه میکرد درو باز کردم و رفتم پیشش بغلش کردم
جانگکوک : فیلیپ.. فیلیپ آروم باش پسرم چرا گریه میکنی گریه نکن
به اطراف نگاه کردم شیشه شیر رو میز بود برداشتمش و بهش دادم خوردش ساکت شد
جانگکوک : گشنت بود پسرم؟ قربونت بشم ای کاش میتونستی حرف بزنی صداتو میشنیدم
ای کاش الان ا/ت اینجا بود چقدر دلم براش تنگ شد یعنی الان چیکار میکنه
.............
احساس میکردم تمام استخونام خورد شده تمام بدنم درد میکرد و مطمعن بودم الان کبود شده افتاده بودم وسط اتاق حتی جون نداشتم تکون بخورم صداش اومد نفس نفس میزد
مرده : این تازه .. اولشه .. کار تو از.. کتک گذشته
دیگه میخوای باهام چیکار کنی لعنتی
۱۱۲.۰k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.