𝓟𝓪𝓻𝓽 51 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 51 🥺🤍🖇️
مرده : این تازه .. اولشه .. کار تو از.. کتک گذشته
دیگه میخوای باهام چیکار کنی لعنتی
نمیتونستم حرف بزنم انقدر مشت زده بود به صورتم احساس میکردم فکم شکسته نمیتونستم تکونش بدم درد خیلی بدی داشت
مرده : بلند شو تن لشتو جم کن باید بریم یه جایی
اما من که نمیتونم تکون بخورم
مرده : با تو بودم
یه لگد زد تو شکمم
ا/ت : آاا
مرده : خفه شو پاشو باید بریم
خواستم بلند شم اما نشد پاهامو حس نمیکردم
مرده : لعنت بهت
کولم کرد
مرده : نمیدونم باهات چیکار کنم تا آدم بشی
خیلی خسته بودم چشمامو بستم تا خوابم ببره ولی دردی که تو بدنم بود نمیزاشت بخوابم خیلی خوابم میومد ولی حیف بخاطر دردام نمیتونم بخوابم
نفهمیدم چی شد که منو از رو کولش اورد پایین نمیتونستم رو پام وایسم خواستم بیوفتم که گرفتم
مرده : چرا تو اینجوری شدی
نمیتونستم حرف بزنم
مرده : حقت بود
بهش نگاه کردم
مرده : سوار شو کُمَکَم کرد بشینم رو صندلی کنار راننده درو بست و خودشم صندلی راننده نشست و رفت سمت جایی که میخواست بره نمیدونم کجا میخواد بره
جانگکوک ویو
وقتی فیلیپو خوابوندم خیلی خوشحال بودم که میتونستم برم پیش ا/ت فیلیپو جوری که بلند نشه دادم دست نگهبان و. سوار ماشین شدیم من رانندگی میکردم نگهبانم فیلیپو نگه داشته بود به سمت همونجایی که ا/ت بود رفتم
........
وقتی رسیدم پیاده شدم و رفتم سمت خونه اما درش باز بود تعجب کردم رفتم داخل خونه بهم ریخته بود سریع دوییدم طبقه بالا در شکسته بود رفتم داخل اتاق هیچ ردی نبود آفتاب میخورد به یه چیز براق رفتم سمتش برش داشتم گردنبند ا/ت بود چرا گردنبندش پاره شده نکنه پلین فهمیده باشه اون ا/تو میکشه نه نه نمیشه دوییدم پایین پیش نگهبان
جانگکوک : امروز پلین ساعت چند از خونه رفت بیرون؟
نگهبان : حدود ساعت 10 صبح
جانگکوک : با من بیا
رفتم طبقه سوم که فیلم دوربینا اونحا بود درو باز کردم و رفتم داخل فیلم ضبط شده ی دوربینارو انداختم رو کامپیوتر تا ببینم چی شده فیلمو عقب زدم به اونجایی که هنوز ا/ت تو خونه بود نشسته بود داشت تلویزیون میدید تا اینجا معمولیه یهو برگشت سمت در یعنی چی دیده از جاش بلند شد و دویید سمت طبقه بالا .. فیلم طبقه بالا رو گزاشتم میره تو اتاق و درو قفل میکنه مرده میاد پشت در و سعی میکنه درو باز کنه اما نمیشه درو میشکنه و میره داخل و بزور ا/تو میبره این کیه؟
روش زوم کردم چهرش مشخص نبود
نگهبان : این جاسوس خانم پلین هست آقا
برگشتم سمتش
جانگکوک : تو از کجا میدونی؟
نگهبان : چند بار خانم بهمون نشونش داده بود
جانگکوک : خب کجا زندگی میکنه؟
آدرسو بهم گفت رفتیم سمت ماشین و رفتم به همونجایی که گفته بود خیلی دور بود
....................
تا برسم شب شده بود پیاده شدم و رفتم سمت خونه در زدم درو باز کرد خودش بود کثافت یقشو گرفتم
جانگکوک : برای چی ا/تو دزدیدی؟ کی مجبورت کرد؟
مرده : ....
جانگکوک : حرف بزن عوضی( با داد )
همه چیزو گفت...نه نباید این اتفاق بیوفته نباید دیر برسم سریع رفتم سمت ماشین نگهبانو فیلیپو گزاشتم همونجا بمونن نگهبان پیشش بود نگرانش نبودم با تمام سرعتم میرفتم سمت جایی که گفت
ا/ت ویو
منو اوردن به یه خونه دستامو با زنجیر بسته بودن به یه دستگیره بود به دیوار وصل بود نمیتونستم هیچ کاری کنم چشمامو بسته بود حالم اصلا خوب نبود نه میتونستم حرف بزنم نه کاری کنم بدن درد شدیدی داشتم شب شده بود دیگه در باز شد نمیدونم کیه اومد جلوم حسش کردم
پلین : آخرین حرفت چیه؟
ا/ت : چی؟
پلین : آخرین حرفت؟ میخوای ه جانگکوک چیزی بگی؟ یا به فیلیپ هر چی میخوای بگی رو بگو چون دیگه قرار نیست روی این کره خاکی زندگی کنی
صدای داد اومد این صدای مرت بود؟
مرت : کجایی پلین( با داد )
صداش نزدیک تر میشد تا اینکه صداش دقیقا از اتاق میومد
مرت : پس ا/تو اوردی اینجا
پلین : گمشو بیرون
مرت : نمیرم تا ا/تو نبرم از اینجا نمیرم
پلین : دیگه ا/تی وجود نداره دیگه قرار نیست ببینیش گمشو
مرت : انقدر چرت و پرت نگو ا/تو بهم بده تا برم
پلین : دیگه تموم شد مرت دیگه همه چی تموم شد
سوت زد وصدای نگهبانا اومد بردنش اونم هی داد میزد
پلین : همه نگرانتن ولی فراموشت میکنن وقتی که بری از دستت راحت میشم دیگه تموم میشه
پارچه دور چشمامو باز کرد بهش نگاه کردم خیلی جدی نگام میکرد یه جعبه بنزین گوشه اتاق بود رفت سمتش برش داشت و درشو باز کرد
پلین : خداحافظ ا/ت
همه رو ریخت تو اتاق خیلی بزرگ بود کل اتاقو بنزین ریخت یه کیلید از تو جیبش دراورد و انداخت جلوی پاش
مرده : این تازه .. اولشه .. کار تو از.. کتک گذشته
دیگه میخوای باهام چیکار کنی لعنتی
نمیتونستم حرف بزنم انقدر مشت زده بود به صورتم احساس میکردم فکم شکسته نمیتونستم تکونش بدم درد خیلی بدی داشت
مرده : بلند شو تن لشتو جم کن باید بریم یه جایی
اما من که نمیتونم تکون بخورم
مرده : با تو بودم
یه لگد زد تو شکمم
ا/ت : آاا
مرده : خفه شو پاشو باید بریم
خواستم بلند شم اما نشد پاهامو حس نمیکردم
مرده : لعنت بهت
کولم کرد
مرده : نمیدونم باهات چیکار کنم تا آدم بشی
خیلی خسته بودم چشمامو بستم تا خوابم ببره ولی دردی که تو بدنم بود نمیزاشت بخوابم خیلی خوابم میومد ولی حیف بخاطر دردام نمیتونم بخوابم
نفهمیدم چی شد که منو از رو کولش اورد پایین نمیتونستم رو پام وایسم خواستم بیوفتم که گرفتم
مرده : چرا تو اینجوری شدی
نمیتونستم حرف بزنم
مرده : حقت بود
بهش نگاه کردم
مرده : سوار شو کُمَکَم کرد بشینم رو صندلی کنار راننده درو بست و خودشم صندلی راننده نشست و رفت سمت جایی که میخواست بره نمیدونم کجا میخواد بره
جانگکوک ویو
وقتی فیلیپو خوابوندم خیلی خوشحال بودم که میتونستم برم پیش ا/ت فیلیپو جوری که بلند نشه دادم دست نگهبان و. سوار ماشین شدیم من رانندگی میکردم نگهبانم فیلیپو نگه داشته بود به سمت همونجایی که ا/ت بود رفتم
........
وقتی رسیدم پیاده شدم و رفتم سمت خونه اما درش باز بود تعجب کردم رفتم داخل خونه بهم ریخته بود سریع دوییدم طبقه بالا در شکسته بود رفتم داخل اتاق هیچ ردی نبود آفتاب میخورد به یه چیز براق رفتم سمتش برش داشتم گردنبند ا/ت بود چرا گردنبندش پاره شده نکنه پلین فهمیده باشه اون ا/تو میکشه نه نه نمیشه دوییدم پایین پیش نگهبان
جانگکوک : امروز پلین ساعت چند از خونه رفت بیرون؟
نگهبان : حدود ساعت 10 صبح
جانگکوک : با من بیا
رفتم طبقه سوم که فیلم دوربینا اونحا بود درو باز کردم و رفتم داخل فیلم ضبط شده ی دوربینارو انداختم رو کامپیوتر تا ببینم چی شده فیلمو عقب زدم به اونجایی که هنوز ا/ت تو خونه بود نشسته بود داشت تلویزیون میدید تا اینجا معمولیه یهو برگشت سمت در یعنی چی دیده از جاش بلند شد و دویید سمت طبقه بالا .. فیلم طبقه بالا رو گزاشتم میره تو اتاق و درو قفل میکنه مرده میاد پشت در و سعی میکنه درو باز کنه اما نمیشه درو میشکنه و میره داخل و بزور ا/تو میبره این کیه؟
روش زوم کردم چهرش مشخص نبود
نگهبان : این جاسوس خانم پلین هست آقا
برگشتم سمتش
جانگکوک : تو از کجا میدونی؟
نگهبان : چند بار خانم بهمون نشونش داده بود
جانگکوک : خب کجا زندگی میکنه؟
آدرسو بهم گفت رفتیم سمت ماشین و رفتم به همونجایی که گفته بود خیلی دور بود
....................
تا برسم شب شده بود پیاده شدم و رفتم سمت خونه در زدم درو باز کرد خودش بود کثافت یقشو گرفتم
جانگکوک : برای چی ا/تو دزدیدی؟ کی مجبورت کرد؟
مرده : ....
جانگکوک : حرف بزن عوضی( با داد )
همه چیزو گفت...نه نباید این اتفاق بیوفته نباید دیر برسم سریع رفتم سمت ماشین نگهبانو فیلیپو گزاشتم همونجا بمونن نگهبان پیشش بود نگرانش نبودم با تمام سرعتم میرفتم سمت جایی که گفت
ا/ت ویو
منو اوردن به یه خونه دستامو با زنجیر بسته بودن به یه دستگیره بود به دیوار وصل بود نمیتونستم هیچ کاری کنم چشمامو بسته بود حالم اصلا خوب نبود نه میتونستم حرف بزنم نه کاری کنم بدن درد شدیدی داشتم شب شده بود دیگه در باز شد نمیدونم کیه اومد جلوم حسش کردم
پلین : آخرین حرفت چیه؟
ا/ت : چی؟
پلین : آخرین حرفت؟ میخوای ه جانگکوک چیزی بگی؟ یا به فیلیپ هر چی میخوای بگی رو بگو چون دیگه قرار نیست روی این کره خاکی زندگی کنی
صدای داد اومد این صدای مرت بود؟
مرت : کجایی پلین( با داد )
صداش نزدیک تر میشد تا اینکه صداش دقیقا از اتاق میومد
مرت : پس ا/تو اوردی اینجا
پلین : گمشو بیرون
مرت : نمیرم تا ا/تو نبرم از اینجا نمیرم
پلین : دیگه ا/تی وجود نداره دیگه قرار نیست ببینیش گمشو
مرت : انقدر چرت و پرت نگو ا/تو بهم بده تا برم
پلین : دیگه تموم شد مرت دیگه همه چی تموم شد
سوت زد وصدای نگهبانا اومد بردنش اونم هی داد میزد
پلین : همه نگرانتن ولی فراموشت میکنن وقتی که بری از دستت راحت میشم دیگه تموم میشه
پارچه دور چشمامو باز کرد بهش نگاه کردم خیلی جدی نگام میکرد یه جعبه بنزین گوشه اتاق بود رفت سمتش برش داشت و درشو باز کرد
پلین : خداحافظ ا/ت
همه رو ریخت تو اتاق خیلی بزرگ بود کل اتاقو بنزین ریخت یه کیلید از تو جیبش دراورد و انداخت جلوی پاش
۸۷.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.