ازدواج سوری پارت 33(یه سری ادیت زدم اونا رو هم میزارم اگه
ازدواج سوری پارت 33(یه سری ادیت زدم اونا رو هم میزارم اگه میخوایین اصکی برین، اسم پیج رو هم بنویسید)
ــــ فلش بک ـــ رسیدن سمت خونه ـــ
ویو هیون ووک
اروم اروم صدای میانگ زدن که بیدار شد از اتوبوس خارج رفتیم و رفتیم در خونه ی عمه ات و در زدیم که خاله یو (همون اجوما) درو باز کرد
خاله یو ـ سلام بچه ها بیاین تو
نیانگ که با دو رفت تو اشپز خونه
خاله یو ـ این چشه؟
ـ هیچی گشنشه
رفتیم داخل دستامو شستم با نیانگ و خاله یو غذا خوردیم که یه نفر کیلید انداخت تو در اومد داخل
عمه و دایی بودن
دایی ـ اووه هیون ووک خوش اومدی
ـ اره انتقالی گرفتم به مدرسه ی نیانگ اینا
نیانگ ـ تازه تو یه کلاسیم
عمه ـ شیجایووو؟
ـ اوهوم
ویو ات
ـ شما دوتا که غذاتونو خوردین اره؟
نیانگ ـ اوهوم
ـ خیلی خب برین مشقاتونو بنویسید بعدشم نیانگ اماده باش باید ببرمت کلاس و بعدش هیون ووک رو هم ببرم خونه
نیانگ ـ باشه، اما نمیسه هیون ووک هم همراه من بیا کلاس؟
ـ خب لباس نداره
هیون ووک ـ عمه میخوای راز منو بدونی؟
ـ چه رازی؟ بگو ببینم
هیون ووک ـ من همیشه باسد یه دست لباس راحتی همرام باشه
ـ توقع نداشتم یه چیز دیگه بگی، هرچند به بابات رفتی
ــــ فلش بک ـــ رسیدن سمت خونه ـــ
ویو هیون ووک
اروم اروم صدای میانگ زدن که بیدار شد از اتوبوس خارج رفتیم و رفتیم در خونه ی عمه ات و در زدیم که خاله یو (همون اجوما) درو باز کرد
خاله یو ـ سلام بچه ها بیاین تو
نیانگ که با دو رفت تو اشپز خونه
خاله یو ـ این چشه؟
ـ هیچی گشنشه
رفتیم داخل دستامو شستم با نیانگ و خاله یو غذا خوردیم که یه نفر کیلید انداخت تو در اومد داخل
عمه و دایی بودن
دایی ـ اووه هیون ووک خوش اومدی
ـ اره انتقالی گرفتم به مدرسه ی نیانگ اینا
نیانگ ـ تازه تو یه کلاسیم
عمه ـ شیجایووو؟
ـ اوهوم
ویو ات
ـ شما دوتا که غذاتونو خوردین اره؟
نیانگ ـ اوهوم
ـ خیلی خب برین مشقاتونو بنویسید بعدشم نیانگ اماده باش باید ببرمت کلاس و بعدش هیون ووک رو هم ببرم خونه
نیانگ ـ باشه، اما نمیسه هیون ووک هم همراه من بیا کلاس؟
ـ خب لباس نداره
هیون ووک ـ عمه میخوای راز منو بدونی؟
ـ چه رازی؟ بگو ببینم
هیون ووک ـ من همیشه باسد یه دست لباس راحتی همرام باشه
ـ توقع نداشتم یه چیز دیگه بگی، هرچند به بابات رفتی
۶.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.