ویو کوک
ویو کوک
امروز میخواستم با یکی از دخترا بخوابم خیلی حالم بد بود تصمیم گرفتم با ایشا بخوابم
کوک خب ایشا تو بیا
ایشا یهووو
بقیه اسکل
کوک خفه شید
بقیه چشم
ویو ات
کوک خیلی حیوونه ازش متنفرم منتظرم تهیونگ بیاد و نجاتم بده
چند روز بعذ
ویو کوک
ات چند روزیه غذا نمیخوره به گفته ی اجوما نه نهار نه شام نه صبحانه هیچی
در اتاقم و زدن
اجوما ا..ارباب
کوک چی شده
اجوما جیمین اتاق ات و پیدا کرده
کوک چیییی عربده
اجوما متاسفم
ویو جیمین
خسته شده بودم کوک از اونا نیست که بزارع بردش بره جایی رفتم و تمام اتاقارو گشتم یه اتاق ته عمارت بود بازش کردم دیدم ات بود خیلی لاغر شده بود تا منو دید اومد بقلم
ا..ات چیشدع
_من تو این اتاق حبس شدم گریه
یاد استراحت کوک افتادم
وای نه تخصیر منه
_چرا
من گفتم بهت استراحت بده ولی نه اینطوری
_نه تخصیر تو نیست
چرا تخصیر منع بغض
_جیمین برو تا ارباب نیومده
باشه
ویو جیمین
رفتم سمت اتاق کوک بدون در زدن رفتم تو
_مگع من صد بار نگفتم در بزنید
منم صدبار گفتم کافبه عصبی
سرشو آورد بالا
_چی کافیه
خودتو نزن به ندونستن چه بلایی داری سرش میاری لاغر شده و بدنش کبود
_ات برده ی خودمه خودمم میدونم باهاش چیکار کنم اصلا تو چرا ناراحتی
نمیتونستم بهش بگم من هم با کوک و هم با تهیونگ صمیمی بودم چند ماه پیش که رفته بودم ملاقاتش :
پارت بعدی دلیل محبت جیمین و ۱۰ لایک و پنج کامنت
امروز میخواستم با یکی از دخترا بخوابم خیلی حالم بد بود تصمیم گرفتم با ایشا بخوابم
کوک خب ایشا تو بیا
ایشا یهووو
بقیه اسکل
کوک خفه شید
بقیه چشم
ویو ات
کوک خیلی حیوونه ازش متنفرم منتظرم تهیونگ بیاد و نجاتم بده
چند روز بعذ
ویو کوک
ات چند روزیه غذا نمیخوره به گفته ی اجوما نه نهار نه شام نه صبحانه هیچی
در اتاقم و زدن
اجوما ا..ارباب
کوک چی شده
اجوما جیمین اتاق ات و پیدا کرده
کوک چیییی عربده
اجوما متاسفم
ویو جیمین
خسته شده بودم کوک از اونا نیست که بزارع بردش بره جایی رفتم و تمام اتاقارو گشتم یه اتاق ته عمارت بود بازش کردم دیدم ات بود خیلی لاغر شده بود تا منو دید اومد بقلم
ا..ات چیشدع
_من تو این اتاق حبس شدم گریه
یاد استراحت کوک افتادم
وای نه تخصیر منه
_چرا
من گفتم بهت استراحت بده ولی نه اینطوری
_نه تخصیر تو نیست
چرا تخصیر منع بغض
_جیمین برو تا ارباب نیومده
باشه
ویو جیمین
رفتم سمت اتاق کوک بدون در زدن رفتم تو
_مگع من صد بار نگفتم در بزنید
منم صدبار گفتم کافبه عصبی
سرشو آورد بالا
_چی کافیه
خودتو نزن به ندونستن چه بلایی داری سرش میاری لاغر شده و بدنش کبود
_ات برده ی خودمه خودمم میدونم باهاش چیکار کنم اصلا تو چرا ناراحتی
نمیتونستم بهش بگم من هم با کوک و هم با تهیونگ صمیمی بودم چند ماه پیش که رفته بودم ملاقاتش :
پارت بعدی دلیل محبت جیمین و ۱۰ لایک و پنج کامنت
- ۱۱.۶k
- ۱۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط