Part
Part⁵⁹
آسیه: خب من که نمیگم نخور بخور اما اگه دوس داری برای منم نگه دار
دوروک: چرا نگه ندارم
معلومه که نگه میدارم😔
آسیه: باشه پس باهم بخوریم🙂
دوروک: نه نمیخوام ولش کن😕
آنیسا: مامانی من میَم دایِ سرسره ها
آسیه: باشه برو (حواسش نبود همینجوری بهش گفت)
آسیه: عاعااااا تو لوس کردنم بلد بودی
بیا بردار چرا اینجوری میکنی ای بابا فقط یکم گشنم شده بود اینجوری گفتم دیگه خون به مغزم نمیرسه از دست شماها🤯😡
دوروک: باشه باشه عصبانی نشو برمیدارم😊
اصن هرچی تو بگی فقط از این حرفا نزن باشه😓
آسیه: چیشد ناراحت شدی
دوروک: معلومه که ناراحت میشم آسیه
این چه حرفیه🙁
تو و آنیسا همه چیزه منید اگه شما چیزیتون بشه من میمیرم
آسیه: اینطوریه🙂
دوروک: بله اینطوره نمیدونم دیگه چجوری بهت بفهمونم
آسیه: 😏🙂
😱 آنیسا کو
دوروک: همینجاست دیگه
عه کو کجاست
آسدور: آنیسااا... آنیسا... آنیسا کجایی
نویسنده: یهو آسیه یادش میاد که آنیسا بهش گفت میره جای سرسره ها آسیم قبول کرده
آسیه: وای من چیکار کردم😱وای من چیکار کردم
دوروک: چی... چیو... چیو چیکار کردی
آسیه: وقتی داشتم باهات حرف میزدم گفت که میرم جای سرسره ها منم عین احمقا گفتم باشه برو اصن حواسم نبود😓
وای من چطوری گذاشتم تنها بره😰
دوروک: باشه آسیه آروم باش آروم باش نفس عمیق بکش
الان سریع میرم اونجا ببینم اونجا هست یا نه تو همینجا بمون آرومم باش باشه
آسیه: نه نمیتونم منم باهات میام
دوروک: آسیه همینجا بمون شاید بیاد اینجا (میره)
آسیه: خب من که نمیگم نخور بخور اما اگه دوس داری برای منم نگه دار
دوروک: چرا نگه ندارم
معلومه که نگه میدارم😔
آسیه: باشه پس باهم بخوریم🙂
دوروک: نه نمیخوام ولش کن😕
آنیسا: مامانی من میَم دایِ سرسره ها
آسیه: باشه برو (حواسش نبود همینجوری بهش گفت)
آسیه: عاعااااا تو لوس کردنم بلد بودی
بیا بردار چرا اینجوری میکنی ای بابا فقط یکم گشنم شده بود اینجوری گفتم دیگه خون به مغزم نمیرسه از دست شماها🤯😡
دوروک: باشه باشه عصبانی نشو برمیدارم😊
اصن هرچی تو بگی فقط از این حرفا نزن باشه😓
آسیه: چیشد ناراحت شدی
دوروک: معلومه که ناراحت میشم آسیه
این چه حرفیه🙁
تو و آنیسا همه چیزه منید اگه شما چیزیتون بشه من میمیرم
آسیه: اینطوریه🙂
دوروک: بله اینطوره نمیدونم دیگه چجوری بهت بفهمونم
آسیه: 😏🙂
😱 آنیسا کو
دوروک: همینجاست دیگه
عه کو کجاست
آسدور: آنیسااا... آنیسا... آنیسا کجایی
نویسنده: یهو آسیه یادش میاد که آنیسا بهش گفت میره جای سرسره ها آسیم قبول کرده
آسیه: وای من چیکار کردم😱وای من چیکار کردم
دوروک: چی... چیو... چیو چیکار کردی
آسیه: وقتی داشتم باهات حرف میزدم گفت که میرم جای سرسره ها منم عین احمقا گفتم باشه برو اصن حواسم نبود😓
وای من چطوری گذاشتم تنها بره😰
دوروک: باشه آسیه آروم باش آروم باش نفس عمیق بکش
الان سریع میرم اونجا ببینم اونجا هست یا نه تو همینجا بمون آرومم باش باشه
آسیه: نه نمیتونم منم باهات میام
دوروک: آسیه همینجا بمون شاید بیاد اینجا (میره)
- ۲.۷k
- ۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط