وقتیپسرخالتهوتنهاتویخونهمیمونید

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید
· · ───────────── · ·

رئیس: بشین اینجا ..حالا هر چقدر دوست داری نوشیدنی بخور

ا.ت: ممنون

توی ی بار خلوت بودیم .. روی صندلی های درازی ک گذاشته بودن نشسته بودیم

خوده رئیس هم برای خودش نوشیدنی گرفت .. انگار حال اون از حال من بدتر بود

بهم نگا کرد

رئیس: میخوای بگی چیشده

با یکمی مکث گفتم

ا.ت: فک کنم عاشق شدم

خنده ی ارومی کرد

رئیس: خب؟!
ا.ت: ولی اون .. اون
رئیس: دوستت نداره؟
ا.ت: نمیدونم

گوشیش زنگ خورد

رئیس: یلحضه ..

بلند شد و رفت گوشیشو جواب داد
بعد از چند دقیقه اومد و نشست

رئیس: ولی فک کنم اونم دوستت داره

از حرفش گیج شدم .. منظورش چیبود
میخواستم چیزی بگم ک گف

رئیس: ولی من یکیو دوست دارم ک حاضر نیست به صورت من حتی نگاه هم کنه .. ازم متنفره

بهم نگا کردو با لبخند غمناکی گف

رئیس: تو خوش شانس تر از منی

با ناراحتی به حرفاش گوش میدادم
اونم مث من درگیر ی عشق ی طرفه شده بود

لیوان رو برداشتم ک سر بکشم ک دستم توسط ینفر گرفته شد ..

برگشتم سمش .. دیدم ک کوک بود
اون اینجا چیکار میکرد

کوک: هیچی نگو فقط دنبالم بیا ..

دستمو کشید ک ببره ولی به زور دستمو از دسش بیرون اوردم

ا.ت: ولم کن من با تو جایی نمیام

عصبی شد .. با اخم گف

کوک: یا همین الان با پای خودت میای .. یا کاری میکنم دیگه نتونی با این پاهات از جلو چشام جم بخوری

ساکت شدم .. دستمو کشید ک راه افتادم پشتش

به رئیس نگا کردم ک با لبخند نگام میکرد
پس اون بهش گف ک اینجایم

رفتیم بیرون بار در ماشینشو باز کرد ک بشینم
ک دستمو از دسش کشیدم ک هولش دادم

ا.ت: چیه .. الان فهمیدی منی هم وجود داره
وقتی لاس میزدی من وجود نداشتم .. الا ن چیشد

فقط نگام میکرد ..

کوک: تو حسودی کردی

ساکت شدم ..

ا.ت: نخیر من ..

با نزدیک شدن بهم و قرار دادم ل/باش روی ل/بام حرفم نصفه موند

بعد ی بوسه ی کوتا ازم جدا شد
قلبم داشت از دهنم میومد بیرون .. الان چیشد

کوک: همیشه حسودی کن .. حسادتتو دوست دارم

با لبخند نگام میکرد .. فشار دستاش دور کمرم بیشتر شد

و دوباره منو بوسید .. منم همرایش کردم ..

پایان:)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌· · ───────────── · ·

چطور بود؟
مرسی از حمایت هاتون♡
دیدگاه ها (۳۵)

#عکاس_عشق#پارت21ازش خدافظی کردمو رفتم بالا. دلم بحال خودمو خ...

#عکاس_عشق#پارت22: معلومه کلی گریه کردی_اره خب خنده داره! واس...

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید· · ───────────── · ·اه...

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید· · ───────────── · ·نم...

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,28..ویو کوک *.با این حرفم جیهوپ اومد بغلم کرد ......

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط