عکاس عشق
#عکاس_عشق
#پارت22
: معلومه کلی گریه کردی
_اره خب خنده داره! واسه تویی ک از گل نازک تر نشنیدی بایدم خنده داشته باشه!
+این حرفو ک زد بغضم ترکید بلند داد زدم: تو چی میدونی از زندگی من لنتی؟ با مشت ب سینش میکوبیدمو حرصمو رو اون خالی میکردم(دستت بشکنه)
دستامو گرفتو بغلم کرد با صدای گرفتش گف: اروم باش گرلم ببخشید...(بغض)
ا.ت: اون خانواده فیکی ک من بخاطرشون دوسال پیشخدکشی کردم باعث اعدام خانوادم شدن
قطره اشکی از چشمش روی سرم افتاد: متاسفم عزیزم... بیا بریم
+کجا؟ کجاروداریم؟... من دیگ ب اونجا برنمیگرم حتی اگ شده تو پارک میخابم
دستمو گرفت و دنبال خودش کشید بدون مقاومت دنبالش رفتم سوار ماشین شدیمو راه افتادیم
_میدونی چیه؟ اونا ارزش اینو ندارن ک ما بخاطرشون ناراحت باشیم ها؟(خنده لثه ای/عررر)
+چی شد یبارم خنده جنابالی رو دیدیم
سرعت ماشینو بیشتر کرد ولی نمیدونستم داره کجا میره، دلم برای هیچکدومشون تنگ نمیشه جز سارا و هلن همه اشکام و لبخندام با اونا بود!
یه ساعتی تو راه بودیم بلخره رسیدیم ب یه عمارت با تعجب ب یونگی نگا کردم: اینجا کجاس؟
+خونه!
_ای کیو میدونم خونس ولی مال کیه؟
+ما
_عههههههه عین ادم بنال قضیه خونه یکی کلمه کلمه نگو
+چته وحشی؟ این خونه رو خیلی وقته پنهانی از بابام تو این شهر خریدم
_خوبه پس کارتون خاب نمیشیم
رفتیم بالا. عمارت بزرگو قشنگی بود
رغتیم داخل اتاق و یه اتاق نشونم داد: این اتاق برای توعه... خب راستش سلیقتو نمیدونستم... ولی اگه هم نپسندیدی بابتش عذر خاهی نمیکنم
ا.ت تاابد:
رفتم تو اتاق، انقد قشنگ بود وبا سلیقم جور بود ذوق زده پریدم بغلش: این عالیههههه
بعد چه ثانیه فهمیدم چیکا کردم با خجالت از بغلش اومدم بیرون با حنده گف: خوشحالم ک خوشت اومد... ولی سری بعدی ب همین راحتی ولت نمیکنم(فیس شیطانی) وسایلتو بزار و بیا پایین. و رفت
وسیله ای نداشتم جز ی کیف کوچیک ک فق وسایل ضروریم توش بود. پرتش کردم روتخت و یکمی اتاقو انالیز کردم بعد رفتم پایین دیدم با ی تیپ خونگی لم داده جلو tv
_توکی لباس عوض کردی؟
+چرا تو عوض نکردی؟
_لباس نیاوردم ک:/
+احمق تو اون کمد پره لباس بود
_واقعنییی؟!
دوییدم بالاو رفتم ت اتاق، در کمدو وا کردم پر بود از لباس همه زنگی جز مشکی:/ای میدونست من فقط سیا میپوشم از رو لجم زنگی خریده
یه ست راحتی زرد گربه ای پوشیدم و رفتم پایین
_این لباسا برا کیهههه؟ قبل من اون اتاق برا کی بودددد؟
+قبل تو فقط خدت!(خنده) از همون شبی ک تو ساحل باهم بودیم بهت علاقمند شدم و اینارو خریدم... میدونستم بالاخره یروز میایم اینجا
_وای بحالت اگ خلاف حرفت ثابت شه
+نکشیمون حالا... پیتزا میخوری؟
_اره
زنگ زدو پیتزا سفارش داد، نشستم پیشش و فیلمی ک داشت میدیدو باش نگا کردم
صحنه حساس فیلم پیتزا رسید فا.کی زیر لب گفت و رفت پیتزا ها رو اورد
بعد خوردن پیتزاها فیلمو نگا کردیم و نشستیم پا گیم....
ساعت9
اونقد بازی کرده بودیم ک چشمامون قرمز شده بود تی وی رو خاموش کردیم ی غذای حاضری خوردیمو رفتیم سمت اتاقا
رفتم تو اتاقم، جلو ایینه با موهام ور میرفتم ک اومد تو اتاق...
#پارت22
: معلومه کلی گریه کردی
_اره خب خنده داره! واسه تویی ک از گل نازک تر نشنیدی بایدم خنده داشته باشه!
+این حرفو ک زد بغضم ترکید بلند داد زدم: تو چی میدونی از زندگی من لنتی؟ با مشت ب سینش میکوبیدمو حرصمو رو اون خالی میکردم(دستت بشکنه)
دستامو گرفتو بغلم کرد با صدای گرفتش گف: اروم باش گرلم ببخشید...(بغض)
ا.ت: اون خانواده فیکی ک من بخاطرشون دوسال پیشخدکشی کردم باعث اعدام خانوادم شدن
قطره اشکی از چشمش روی سرم افتاد: متاسفم عزیزم... بیا بریم
+کجا؟ کجاروداریم؟... من دیگ ب اونجا برنمیگرم حتی اگ شده تو پارک میخابم
دستمو گرفت و دنبال خودش کشید بدون مقاومت دنبالش رفتم سوار ماشین شدیمو راه افتادیم
_میدونی چیه؟ اونا ارزش اینو ندارن ک ما بخاطرشون ناراحت باشیم ها؟(خنده لثه ای/عررر)
+چی شد یبارم خنده جنابالی رو دیدیم
سرعت ماشینو بیشتر کرد ولی نمیدونستم داره کجا میره، دلم برای هیچکدومشون تنگ نمیشه جز سارا و هلن همه اشکام و لبخندام با اونا بود!
یه ساعتی تو راه بودیم بلخره رسیدیم ب یه عمارت با تعجب ب یونگی نگا کردم: اینجا کجاس؟
+خونه!
_ای کیو میدونم خونس ولی مال کیه؟
+ما
_عههههههه عین ادم بنال قضیه خونه یکی کلمه کلمه نگو
+چته وحشی؟ این خونه رو خیلی وقته پنهانی از بابام تو این شهر خریدم
_خوبه پس کارتون خاب نمیشیم
رفتیم بالا. عمارت بزرگو قشنگی بود
رغتیم داخل اتاق و یه اتاق نشونم داد: این اتاق برای توعه... خب راستش سلیقتو نمیدونستم... ولی اگه هم نپسندیدی بابتش عذر خاهی نمیکنم
ا.ت تاابد:
رفتم تو اتاق، انقد قشنگ بود وبا سلیقم جور بود ذوق زده پریدم بغلش: این عالیههههه
بعد چه ثانیه فهمیدم چیکا کردم با خجالت از بغلش اومدم بیرون با حنده گف: خوشحالم ک خوشت اومد... ولی سری بعدی ب همین راحتی ولت نمیکنم(فیس شیطانی) وسایلتو بزار و بیا پایین. و رفت
وسیله ای نداشتم جز ی کیف کوچیک ک فق وسایل ضروریم توش بود. پرتش کردم روتخت و یکمی اتاقو انالیز کردم بعد رفتم پایین دیدم با ی تیپ خونگی لم داده جلو tv
_توکی لباس عوض کردی؟
+چرا تو عوض نکردی؟
_لباس نیاوردم ک:/
+احمق تو اون کمد پره لباس بود
_واقعنییی؟!
دوییدم بالاو رفتم ت اتاق، در کمدو وا کردم پر بود از لباس همه زنگی جز مشکی:/ای میدونست من فقط سیا میپوشم از رو لجم زنگی خریده
یه ست راحتی زرد گربه ای پوشیدم و رفتم پایین
_این لباسا برا کیهههه؟ قبل من اون اتاق برا کی بودددد؟
+قبل تو فقط خدت!(خنده) از همون شبی ک تو ساحل باهم بودیم بهت علاقمند شدم و اینارو خریدم... میدونستم بالاخره یروز میایم اینجا
_وای بحالت اگ خلاف حرفت ثابت شه
+نکشیمون حالا... پیتزا میخوری؟
_اره
زنگ زدو پیتزا سفارش داد، نشستم پیشش و فیلمی ک داشت میدیدو باش نگا کردم
صحنه حساس فیلم پیتزا رسید فا.کی زیر لب گفت و رفت پیتزا ها رو اورد
بعد خوردن پیتزاها فیلمو نگا کردیم و نشستیم پا گیم....
ساعت9
اونقد بازی کرده بودیم ک چشمامون قرمز شده بود تی وی رو خاموش کردیم ی غذای حاضری خوردیمو رفتیم سمت اتاقا
رفتم تو اتاقم، جلو ایینه با موهام ور میرفتم ک اومد تو اتاق...
۹.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.