تصادف

#تصادف
PT:۵

ساعت 12:30 بود اماده شدم رفتم اونجا که دیدم همون دختره ست که اومده بود خونه و حرف از ازدواج و...... میزد

ا.ت:چیه؟چی میخوای هان؟

هیونا:هیچی فقط خواستم باهات حرف بزنم،،،، ببین میدونم تو فراموشی گرفتی پس بزار همه چی رو بگم هیونجین دوست پسر تو نیس اون با من بود که ما دعوا میکنیم با تو تصادف میکنه و میبرتت دکتر وقتی میفهمه هیچی یادت نیس ازت استفاده میکنه که حرص منو دربیاره اون عاشقت نیست اینو بفهم

وقتی اینارو شنیدم تعادل خود از دست دادم افتادم زمین نمیخواستم باور کنم چون عاشق هیونجین شده بودم که یعدفه هیونجین اومد

هیونجین:دهنتو ببند هیونا،،،،، ا.ت میتونم برات توضیح بدم

ا.ت:س،،،، ساکت،،،،، ش،،،،، شو

به زور بلند شدم سوار ماشینم شدم برم خونه که هیونجین با ماشین پیچید جلوم و سریع ترمز کردم

ا.ت:چته هیون برو کنار

هیونجین:تا به حرفم گوش نکنی جایی نمیری حالا یا میای خونه یا خودمو تو خیابون بکشم

ا.ت:هفففففففف بریم خونه

پیچید و افتاد جلو رفتیم خونه و نشوندتم رو مبل

ا.ت:خب بگو چرا اینکارو کردی؟

هیونجین:هیونا هر چی گفت درسته نمیخوامم دفاعی از خودم بکنم چون میدونم بیخوده پس هیچی نمیگم هرکاری میخوای بکنی بکن ولی ا.ت من عاشقت شدم لطفا لطفا ولم نکن و بلایی سر خودت نیار

ا.ت:تو منو بازی داد بعد الان میگی ببخشید و میخوای کاری نکنم

رفتم سوار ماشین شدم و رفتم یه جاده خیلی خلوت که کسی نبود و کلی داد زدم که خالی شم

........
دیدگاه ها (۰)

#تصادفP:۶علامت هیونجین +علامت ا.ت -انقد حالم سرش بد بود که م...

#تصادفPT:4رفتم درو باز کردم که دیدم هیونا اومدههیونا:اون زنی...

#تصادفPT:3الان اصلا حوصلشو نداشتم دستاشو باز کردم و رفتم پای...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط