پارت
پارت۱۰
خیلی سریع میدوید نگهبان ها متوجه نبود هایجین نشدن چون پنجره به بیرون خونه راه داشت هایجین با دست و پای خونی میدوید تا بالاخره به شهر رسید و سریع خودشو به اداره پلیس رسوند همین که به در اداره پلیس مرکزی رسید بیهوش شد جونگکوک همین که داشت بیرون میومد از بخش دیگه هایجین و دید که بیهوش شد سریع به طرفش رفت و هایجین و به بیمارستان رسوند
بعد از اینکه دکتر معاینه اش کرد وارد اتاق شد که دید هایجین بیدار شده
هایجین:جونگکوک(چشای اشکی)
جونگکوک:دختر تو کجا بودی(به طرفش رفت و بغلش کرد)
هایجین:من خیلی ترسیدم(گریه)
جونگکوک:مهم اینکه الان سالمی نگران نباش اون و میگریم
هایجین همه چی رو برای جونگکوک تعریف کرد که جونگکوک گفت
جونگکوک:از الان به بعد امکان نداره اجازه بدم کسی دستش بهت بخوره نگران نباش من هستم
هایجین:میخوام یه چیزی بهت بگم شاید دیدی سوهو من و وشت و نتونستم بهت بگم
جونگکوک:بگو میشنوم
هایجین:من من عاشقتم از همون اول هم عاشقت بودم
جونگکوک:پس حسمون دوطرفس
هایجین:چی
جونگکوک:منم عاشقتم
هایجین:واقعا
جونگکوک:اهوم نگران هیچی نباش اجازه نمیدم کسی به عشق من آسیبی بزنه توهم قرار نیست هیچ از پیشم بری
و بعد از مرخص شدن هایجین به خونه برگشتن و خوابشون برد و هایجین از کارش به مدت چند ماه مرخصی گرفت و و فردای اونروز تو خونه بود و شب خونه رو حسابی رمانتیک کرد و یه شام عالی درست کرد و منتظر بود تا جونگکوک برسه
ویو جونگکوک
خیلی خسته بودم سریع رفتم خونه در رو که باز کردم دیدم چراغا خاموشه و خونه پر از شمعه که
.................
خیلی سریع میدوید نگهبان ها متوجه نبود هایجین نشدن چون پنجره به بیرون خونه راه داشت هایجین با دست و پای خونی میدوید تا بالاخره به شهر رسید و سریع خودشو به اداره پلیس رسوند همین که به در اداره پلیس مرکزی رسید بیهوش شد جونگکوک همین که داشت بیرون میومد از بخش دیگه هایجین و دید که بیهوش شد سریع به طرفش رفت و هایجین و به بیمارستان رسوند
بعد از اینکه دکتر معاینه اش کرد وارد اتاق شد که دید هایجین بیدار شده
هایجین:جونگکوک(چشای اشکی)
جونگکوک:دختر تو کجا بودی(به طرفش رفت و بغلش کرد)
هایجین:من خیلی ترسیدم(گریه)
جونگکوک:مهم اینکه الان سالمی نگران نباش اون و میگریم
هایجین همه چی رو برای جونگکوک تعریف کرد که جونگکوک گفت
جونگکوک:از الان به بعد امکان نداره اجازه بدم کسی دستش بهت بخوره نگران نباش من هستم
هایجین:میخوام یه چیزی بهت بگم شاید دیدی سوهو من و وشت و نتونستم بهت بگم
جونگکوک:بگو میشنوم
هایجین:من من عاشقتم از همون اول هم عاشقت بودم
جونگکوک:پس حسمون دوطرفس
هایجین:چی
جونگکوک:منم عاشقتم
هایجین:واقعا
جونگکوک:اهوم نگران هیچی نباش اجازه نمیدم کسی به عشق من آسیبی بزنه توهم قرار نیست هیچ از پیشم بری
و بعد از مرخص شدن هایجین به خونه برگشتن و خوابشون برد و هایجین از کارش به مدت چند ماه مرخصی گرفت و و فردای اونروز تو خونه بود و شب خونه رو حسابی رمانتیک کرد و یه شام عالی درست کرد و منتظر بود تا جونگکوک برسه
ویو جونگکوک
خیلی خسته بودم سریع رفتم خونه در رو که باز کردم دیدم چراغا خاموشه و خونه پر از شمعه که
.................
- ۴.۸k
- ۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط