پارت 11
پارت 11
ویو ات کم کم. داشتم میخابیدم
کوک:خابی
ات:نه بیدار شدم
کوک:مایه رسمی دارم که اولین روزه عروسی عروس باید صبحانه رو اماده کنه
ات:باشه پس گوشیو برداشتم برایه ساعت پنج صبح چزاشتم که بیدارم شم
بعدش خیلی خسته بودم و زود خابم برد
صبح با صدا الارم گوشین بیدار شدم رفتم دستو صورتم شستم و رفتم پایین هیچ جاییه عمارتو نمسشناختم برایه همین داشتم تویه راه رو راه میرفتم که اجوما اومد
اجوما:دوخترم چیشده
ات:اجوما میشه بگیم اشپز خونه کجاست
تجوما:بیا از ایترف
اون راه اوفتاد منم پوشته سرش دنبالش میرتم
اجوما:دوختر هر چی خواستی اینجا هست
ات:مرسی اجوما
اجوما رفت من استینامو بالا زدم و موهامو بستم شرو به کار کردم تا ساعت هشت همچیو اماده کردم و به میز نگاه کردم یچیزی کم بود اهان گل رفتم تویه حیاط و یکم گل چیدم و گزاشنم تویه گلدون وسته میز گزاشتم
م/ک:دستت درد مکه دوخترم
ات:،مرسی مادر
پ/ک:دوخترم میشه قهوه هامونو بیار بیرون تا اون وقت که جونکوک بیدار میشه ما قهوه هامون تموم میشه
ات:چشم
رفتم قهوه درست کرد و بردم براشون
بعدش رفتم اوتاقم جونکوک هنوز خابود رفتم بغلش نشستم موهاشو از صورتش کنار شدم و پیشونیشو بوسیدم و بلند شدم رفتم سمته کمه لباس یه نیمتنه و یه شلوار جین برداشتم و پوشیدم رفتم سمته میزه ارایش به خودم نگاهی کردم از خودم خسته شده بودم موهامو دم اسپی بستم و رفتم پایین مادر و پدر اومدن سره میز دیه کم کم جونکوک هم داشت بیدار میشه
ادامه دارد
ببخشید یکم کم شد
حمایت کنید
اسلتید دو لباسه ات
ویو ات کم کم. داشتم میخابیدم
کوک:خابی
ات:نه بیدار شدم
کوک:مایه رسمی دارم که اولین روزه عروسی عروس باید صبحانه رو اماده کنه
ات:باشه پس گوشیو برداشتم برایه ساعت پنج صبح چزاشتم که بیدارم شم
بعدش خیلی خسته بودم و زود خابم برد
صبح با صدا الارم گوشین بیدار شدم رفتم دستو صورتم شستم و رفتم پایین هیچ جاییه عمارتو نمسشناختم برایه همین داشتم تویه راه رو راه میرفتم که اجوما اومد
اجوما:دوخترم چیشده
ات:اجوما میشه بگیم اشپز خونه کجاست
تجوما:بیا از ایترف
اون راه اوفتاد منم پوشته سرش دنبالش میرتم
اجوما:دوختر هر چی خواستی اینجا هست
ات:مرسی اجوما
اجوما رفت من استینامو بالا زدم و موهامو بستم شرو به کار کردم تا ساعت هشت همچیو اماده کردم و به میز نگاه کردم یچیزی کم بود اهان گل رفتم تویه حیاط و یکم گل چیدم و گزاشنم تویه گلدون وسته میز گزاشتم
م/ک:دستت درد مکه دوخترم
ات:،مرسی مادر
پ/ک:دوخترم میشه قهوه هامونو بیار بیرون تا اون وقت که جونکوک بیدار میشه ما قهوه هامون تموم میشه
ات:چشم
رفتم قهوه درست کرد و بردم براشون
بعدش رفتم اوتاقم جونکوک هنوز خابود رفتم بغلش نشستم موهاشو از صورتش کنار شدم و پیشونیشو بوسیدم و بلند شدم رفتم سمته کمه لباس یه نیمتنه و یه شلوار جین برداشتم و پوشیدم رفتم سمته میزه ارایش به خودم نگاهی کردم از خودم خسته شده بودم موهامو دم اسپی بستم و رفتم پایین مادر و پدر اومدن سره میز دیه کم کم جونکوک هم داشت بیدار میشه
ادامه دارد
ببخشید یکم کم شد
حمایت کنید
اسلتید دو لباسه ات
۶.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.